کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت69 منم الکی مشغول گشتن شدم که یهو باصدای شاهین به سمت پذیرایی رفتم گفتم چی شد پیداش کردم زیر مبل بود؛من ده بار اینجارو گشتم.ها ولی نبود یهو با صدای بابا همه به سمت بابا برگشتیم. چیشده هیچی عمو گوشی فرهاد جامونده بود داشتم پیداش میکردم این…
#پارت70

اگر هم فهمیدن زیر بار نمیرم،
ِ
اره میگم خود شاهین پیداش کرده ،میندازم تقصیر شاهین



به ساعت نگاه کردم تازه ساعت 5 بود تصمیم گرفتم ادامه رمانمو بخونم..


همینکه میخواستم در اتاقمو بازکنم در اتاق باباباز شد
شادی


بله


یه ان از دیدن من شوکه شد گفت بیا کارت دارم


نه به اون موقع ها که به زور توی اتاقش رام میداد نه به الان که دم به دقیقه میگه بیا توی اتاقم


وارد اتاقش شدم پشت میز نشسته بود
منو که دید گفت


واسه چی اونجا وایسادی بیا ببینم


به سمتش رفتم


یه سری برگه به سمت گرفت گفت


از شماره 1تاشماره865 به ترتیب نام، نام خانوادگی شماره شناسنامه رو برام میخونی


یاخدا اینجوری که دهنم صاف میشه،


برو یه صندلی براخودت بیار

ِ
صندلی میزناهار خوری رو برداشتمو به سمت اتاق بابا رفتم


دیدم بله اقاشاهین حاضر اماده توی اتاقه باباس


نه عمو تا11 میام


مواظب خودت باش،زیادهم به این پسره اعتماد نکن



چشم پس من میرم خداحفظ


بابا از جاش بلند شد به شاهین دستی داد


منم که ادم نیستم که باهام خداحفظی کنه


صندلی رو بغل صندلی بابا گذاشتمو مشغول خوندن.شدم


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
#پارت69 رمان پارادوکس دستمو به پیشونیم کشیدمو گفتم: _ نه بابا مگه چیکار کردم. اروم به سمتش رفتم و رو کاناپه ی  گوشه ارایشگاه نشستم. نگاه به بخار فنجونای قهوه خورد. _ بخور عزیزم. سرمو تکون دادم و فنجون و برداشتم و به لبام نزدیک کردم. طعم خوبش واقعا معرکه…
#پارت70
رمان پارادوکس

متعجب زل زدم بهش.درحالیکه نزدیک بود از تعجب دوتا شاخ رو سرم در بیاد گفتم:
_ من؟
لبخند قشنگی زو و گفت:
_ اره عزیزم تو. بنظر من خیلی مناسب این کاری.
با من من گفتم:
_ اما.. اما میشا من فقط دیپلم دارم. یه همچین شرکتی قطعا دنبال ادمای پرتجربه و با تحصیلات عالی هستن. اصلا دلم نمیخواد مورد تمسخر قرار بگیرم.
دستامو تو دستاش گرفت و شمرده گفت:
_عزیزم کسی قرار نیست مسخرت کنه. این شرکتی که میگم از بس به قول تو ادم تحصیل کرده اورد اما سواد کار کردن نداشتن الان فقط دنبال یکیه که از کار سر در بیاره. بعد هم انقدر به من اعتماد دارن که من هرکیو معرفی کنم چشم بسته قبولش میکنن. میخواستم به خواهرم بگم که بره. اما با تموم استعدادش اصلا علاقه ای به این کار نداره.  منم دیدم تو بهترین گزینه ای. واقعال کارت خوبه آمین. چرا خودتو دست کم میگیری؟
تردید تو وجودم موج میزد. موقعیت خوبی بود اما قبول اینکار یعنی پا گزاشتن تو یه اجتماع بزرگتر و بالطبع خطرات بیشتری هم داشت. نمیدونستم میتونم از پسش برمیام یانه. از طرفی خوب میدونستم که بعد رفتن میشا کاری که  بتونه منو تامین کنه سخت پیدا میشد. همونجور با خودم درگیر بودم که صدای میشا منو از فکر اورد بیرون.
_ چرا انقدر دودلی آمین؟
صادقانه جواب دادم:
_ انسان همیشه از تغییرات بزرگ ترسیده  منم ازین قضیه مستثنی نیستم.
دستای سردمو تو دستاش گرفت و گفت:
_ استرس داری.میدونم. و این کاملا طبیعیه. اما اگه تو این مدت منو شناخته باشی خوب میدونی که جای بدی نمیفرستمت. این موقعیت عالیه آمین. حیفه از دست بدی.


@kadbanoiranii
#پارت70


بدترین قسمتش اونجاست که که دکتر سعادت با شور و شوق از امیدوار بودن به زندگی، از لحظات خوب، از آینده ی روشن حرف می زنه و مجبورم تحمل کنم.

اون چه میدونه از بخت بدی که واسه من رقم خورد؟!

چه میدونه از حرفای ساشا که از کلمه به کلمه اش تحقیر می بارید و منو با خاک یکسان کرد؟!


چه میدونه در عرض یک روز، آوار شدن تمام آمال و آرزوهات و با سر زمین خوردن ینی چی؟!

آره من با عشق ازدواج نکردم...
من دیوونه وار عاشق ساشا نبودم...
اما...
دوستش که داشتم!
نداشتم؟!
برای تشکیل زندگی دونفره در کنارش برنامه ریزی که کرده بودم!
نکرده بودم؟!

من هم یه دخترم...
یه دختر با فانتزی هاش
یه دختر با لطافتِ روحش
یه دختره شاد و شنگول
یه دختر که همیشه نازش خریدار داشت و محبوب همه بود.

ولی یهو کله پا شد....
فلج شد
گوشه نشین شد
اسیر زمین شد و محتاج بقیه
وبال گردن خانواده اش
و توسط نامزدش پس زده شد ...


چقد دلم پره...!
قد یه دنیا درد تلنبار شده توی این سینه ی کوچیکم که عادت به سخت گیری و ناملایمات روزگار نداشت...



****************

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت70




سلام آقا اشکان!

- سلام شیدا خانوم گل گلاب!خوبی؟

- خوبم توخوبی؟!

- منم خوبم، شیدا کجایی؟!

- با آرزو اومدیم بیرون!

- بیرون کجاست؟!

نباید می فهمید که اومدم براش کادو بخرم.

واسه همینم خیلی خونسرد دروغ گفتم: پاساژ ونک

با این حرفم، مسعود پوزخندی زد...برو

بمیر

زشت بی ریخت!!

آرزو و شاهینم به من نگاه می کردن! وا!شاید یه حرف خصوصی باشه!!

عجب زمونه ای شده ها!! اشکان خونسرد تراز من گفت:باشه پس همون جا باشید، من و سارا هم میاییم پیشتون! وحشت زده گفتم:واسه چی؟!

- همین جوری، امشب میخوام ول خرجی کنم بهتون شام بدم...

چه گندی زدم!!! یعنی ما باید الان پاشیم بریم پاساژ ونک؟!ای خدا.

برای اینکه تن به این خواسته ندم، گفتم: نمی خواد زحمت بکشی.

- زحمت چیه بابا؟!

- بیخیال خودتون برين!

- عمرا اگه بدون تو جایی برم

به سارا هم گفتم.

آخی، چه داداشی مهربونی لبخندی زدم و گفتم:قربونت برم من که انقده ماهی.

این و که گفتم، مسعود دوباره پوزخند زد!

بچه پررو.

- ما چاکر شمام هستیم. ده دقیقه دیگه اونجام.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت70




سلام آقا اشکان!

- سلام شیدا خانوم گل گلاب!خوبی؟

- خوبم توخوبی؟!

- منم خوبم، شیدا کجایی؟!

- با آرزو اومدیم بیرون!

- بیرون کجاست؟!

نباید می فهمید که اومدم براش کادو بخرم.

واسه همینم خیلی خونسرد دروغ گفتم: پاساژ ونک

با این حرفم، مسعود پوزخندی زد...برو

بمیر

زشت بی ریخت!!

آرزو و شاهینم به من نگاه می کردن! وا!شاید یه حرف خصوصی باشه!!

عجب زمونه ای شده ها!! اشکان خونسرد تراز من گفت:باشه پس همون جا باشید، من و سارا هم میاییم پیشتون! وحشت زده گفتم:واسه چی؟!

- همین جوری، امشب میخوام ول خرجی کنم بهتون شام بدم...

چه گندی زدم!!! یعنی ما باید الان پاشیم بریم پاساژ ونک؟!ای خدا.

برای اینکه تن به این خواسته ندم، گفتم: نمی خواد زحمت بکشی.

- زحمت چیه بابا؟!

- بیخیال خودتون برين!

- عمرا اگه بدون تو جایی برم

به سارا هم گفتم.

آخی، چه داداشی مهربونی لبخندی زدم و گفتم:قربونت برم من که انقده ماهی.

این و که گفتم، مسعود دوباره پوزخند زد!

بچه پررو.

- ما چاکر شمام هستیم. ده دقیقه دیگه اونجام.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر