#پارت۹۰۴
یک نگاه به هم می کنیم و هر دو می دانیم که چه کسی پشت در بود. محمد بلافاصله رهایم می کند تا سر و وضعش را مرتب کند.
من ربدوشامبرم را از کشو بیرون می کشم و تنم می کنم. همه ی این ها در بیست ثانیه طول می کشد اما همین هم برای شخص کم تحمل پشت در زیادی بود که با بی قراری تقه ی دیگری به در می زند و می گوید:
-می تونم بیام تو؟ کال واجبی دالم!
می خندم و رو به محمد می کنم و اشاره می زنم تا در را باز کند و خودم روی تخت می نشینم.
در باز می شود و با موهایی ژولیده و صورتی پف کرده داخل می شود. یک راست به سمت من می آید و به آغوشم می چسبد.
نگران و آشفته موهایش را نوازش می کنم و می بوسمش.
-چیزی شده قربونت برم؟
-نشده...!
می چرخد و محمد را که در یک قدمی اش پشت سرش می بیند می رود و دستانش را برای در آغوش کشیدنش بلند می کند.
محمد بلافاصله خم می شود و او را در آغوش می کشد و کنار من روی تخت می نشنید.
رزا بوسه ای روی گونه ی پدرش می کارد و بعد خیلی ساکت به تن محمد تکیه می دهد.
خوب می دانم چشم و دلش ترسیده و دخترکم هم مانند خودم ترس از ترک شدن را به دوش می کشد. دستش را می گیرم و با لحنی پرمهر می پرسم:
-رزا؟ چیزی شده؟ کار واجبت چی بود مامان جان؟
با چشمانی گرد شده پلک می زند و بعد لب هایش را غنچه طور به طرفی می کشد و من این ژست را زمانی از او می بینم که افکار شیطانی در سر می پروراند. اما خیلی عادی و معمولی لب می زند:
-قلال شد بابا محمد برگشت هردوتامون با هم سفت بگلش کنیم!
با چشمانی گرد شده نگاهش می کنم که بعد از این حرفش بیشتر در آغوش محمد جمع می شود و محمد با شانه هایی لرزان از خنده او را سفت می فشارد و پشت هم روی سرش را بوسه می زند.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
یک نگاه به هم می کنیم و هر دو می دانیم که چه کسی پشت در بود. محمد بلافاصله رهایم می کند تا سر و وضعش را مرتب کند.
من ربدوشامبرم را از کشو بیرون می کشم و تنم می کنم. همه ی این ها در بیست ثانیه طول می کشد اما همین هم برای شخص کم تحمل پشت در زیادی بود که با بی قراری تقه ی دیگری به در می زند و می گوید:
-می تونم بیام تو؟ کال واجبی دالم!
می خندم و رو به محمد می کنم و اشاره می زنم تا در را باز کند و خودم روی تخت می نشینم.
در باز می شود و با موهایی ژولیده و صورتی پف کرده داخل می شود. یک راست به سمت من می آید و به آغوشم می چسبد.
نگران و آشفته موهایش را نوازش می کنم و می بوسمش.
-چیزی شده قربونت برم؟
-نشده...!
می چرخد و محمد را که در یک قدمی اش پشت سرش می بیند می رود و دستانش را برای در آغوش کشیدنش بلند می کند.
محمد بلافاصله خم می شود و او را در آغوش می کشد و کنار من روی تخت می نشنید.
رزا بوسه ای روی گونه ی پدرش می کارد و بعد خیلی ساکت به تن محمد تکیه می دهد.
خوب می دانم چشم و دلش ترسیده و دخترکم هم مانند خودم ترس از ترک شدن را به دوش می کشد. دستش را می گیرم و با لحنی پرمهر می پرسم:
-رزا؟ چیزی شده؟ کار واجبت چی بود مامان جان؟
با چشمانی گرد شده پلک می زند و بعد لب هایش را غنچه طور به طرفی می کشد و من این ژست را زمانی از او می بینم که افکار شیطانی در سر می پروراند. اما خیلی عادی و معمولی لب می زند:
-قلال شد بابا محمد برگشت هردوتامون با هم سفت بگلش کنیم!
با چشمانی گرد شده نگاهش می کنم که بعد از این حرفش بیشتر در آغوش محمد جمع می شود و محمد با شانه هایی لرزان از خنده او را سفت می فشارد و پشت هم روی سرش را بوسه می زند.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر