کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
#پارت۹۰۴

یک نگاه به هم می کنیم و هر دو می دانیم که چه کسی پشت در بود. محمد بلافاصله رهایم می کند تا سر و وضعش را مرتب کند.


من ربدوشامبرم را از کشو بیرون می کشم و تنم می کنم. همه ی این ها در بیست ثانیه طول می کشد اما همین هم برای شخص کم تحمل پشت در زیادی بود که با بی قراری تقه ی دیگری به در می زند و می گوید:


-می تونم بیام تو؟ کال واجبی دالم!


می خندم و رو به محمد می کنم و اشاره می زنم تا در را باز کند و خودم روی تخت می نشینم.


در باز می شود و با موهایی ژولیده و صورتی پف کرده داخل می شود. یک راست به سمت من می آید و به آغوشم می چسبد.


نگران و آشفته موهایش را نوازش می کنم و می بوسمش.


-چیزی شده قربونت برم؟


-نشده...!


می چرخد و محمد را که در یک قدمی اش پشت سرش می بیند می رود و دستانش را برای در آغوش کشیدنش بلند می کند.


محمد بلافاصله خم می شود و او را در آغوش می کشد و کنار من روی تخت می نشنید.


رزا بوسه ای روی گونه ی پدرش می کارد و بعد خیلی ساکت به تن محمد تکیه می دهد.


خوب می دانم چشم و دلش ترسیده و دخترکم هم مانند خودم ترس از ترک شدن را به دوش می کشد. دستش را می گیرم و با لحنی پرمهر می پرسم:


-رزا؟ چیزی شده؟ کار واجبت چی بود مامان جان؟


با چشمانی گرد شده پلک می زند و بعد لب هایش را غنچه طور به طرفی می کشد و من این ژست را زمانی از او می بینم که افکار شیطانی در سر می پروراند. اما خیلی عادی و معمولی لب می زند:


-قلال شد بابا محمد برگشت هردوتامون با هم سفت بگلش کنیم!


با چشمانی گرد شده نگاهش می کنم که بعد از این حرفش بیشتر در آغوش محمد جمع می شود و محمد با شانه هایی لرزان از خنده او را سفت می فشارد و پشت هم روی سرش را بوسه می زند.

رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر