کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۸۸۱


اما ته تهش... در عمیق ترین و راستین ترین جای دلم خوشحال بودم. محمد من حالش خوب بود. بر می‌گشت و این همه ی چیزی بود که برایم مهم بود.


احساس می کردم که خدا یک شانس دیگر به من داده و من لحظه ای نمی خواهم که به از دست داده هایمان فکر کنم.


محمد می آمد و من تا آن زمان باید خودم را جمع و جور می کردم. خوب می دانم که مردَم چطور شکسته و چطور با چیزهایی که از سر گذرانده از هم پاشیده است.


باید خودم را آماده می کردم. من مرهمش می شدم. من حال خوبش می شدم.


محدثه چه می گفت؟ که من لبخند لب های برادرش بودم؟


قلبم بی تاب می کوبد. محمدم بر می گشت و من لبخند دوباره ی لب هایش می شدم!


***

تقه ای به در می خورد و او با خشمی که تمام تنش را منقبض کرده بود، بی صبرانه از پشت میز بیرون می آید و بلند می غرد:


-بیا تو!


فدایی داخل می شود و نگاهی به جمع سه نفره ی مقابلش می کند. جهانگیر خان و وکیل شرکت روی صندلی نشسته بودند و محمد با چهره ای برافروخته چند قدمی اش ایستاده بود.


-حرف بزن فدایی! برو سر اصل مطلب!


فدایی نگاهی به رگ تپنده ی گردنش می کند و آب دهانش را با صدا قورت می دهد.


-آقا دوربینای شرکتو چک کردیم. تمام تاریخایی که گفتین رو خصوصا بررسی کردیم. هر بار خودش تحویل گرفته و امضا کرده. حتی توی اون روزا انگار که از قبل اطلاع داشته باشه مدام تو سالن گشت می زده و منتظر مامور تحویل بوده!


مشت گره می کند و لب هایش را با حرص روی هم می فشارد. تنش از فرط خشم می لرزید و خدا رحم کرد که حالا مقابلش نبود!


فدایی تمام حالات او را زیر نظر داشت و خوب می دانست که حالش به هیچ وجه عادی نیست.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر