#پارت۷۴۷
-من خواب این روزا رو هم نمی دیدم. همش می ترسم یه اتفاقی بیفته و همه چیز خراب شه. من دیگه نمی تونم به نبودنت فکر کنم و این منو می ترسونه. مگه قرار نبود به جای احساس، منطق و عقلمونو قاضی کنیم تا قبل از درگیر کردن فرشته کوچولومون ببینیم از پس این زندگی برمیایم یا نه؟ چی شد که من کم آوردم؟ محمد؟ من... کم آوردم!
اعترافش آن قدر برایم ترسناک بود که جمله ی آخرم را که گفتم بند بند وجودم به ترس آغشته شد.
باعث شد تا بیشتر در آغوشش جمع شوم و سرم را به سینه اش بفشارم.
دستش را روی سرم گذاشت و به بیشتر تکیه دادن و چسبیدن به آغوشش دعوتم کرد. این دعوت را با کلامش قوت بخشید:
-زندگی من، همه دار و ندارم تو رزایین! می دونی این یعنی چی؟ یعنی من حاضر نیستم یک روز دیگه بدون شما زندگی کنم. بدون شما مرگ رو ترجیح می دم. می دونی چرا؟
دستش محکم تر دورم پیچید و انگار که اصلا منتظر جوابی از من نباشد خودش ادامه داد:
-یادت میاد یه بار بهم گفتی غیر از رزا هیچی برای از دست دادن نداری؟ بهم گفتی از کسی که چیزی برای از دست دادن نداره بترس؟ ترسیدم! اما از خودم، از بختم، از اینکه من کسی رو نداشتم که اینطوری برای از دست دادنش بترسم...! تو رزا رو داشتی و من هیچی... هیچی نداشتم! هیچ امید و انگیزه ای! حالا من خوشبختم... شما رو دارم و جونمو میدم تا برای همیشه داشته باشمتون! چون دیگه نمی تونم به بودن شبیه اون آدم سابق، یه مرد بی روحیه و بی انگیزه برگردم!
دستانش را دور سرم قاب کرد و سرم را عقب کشید. درون چشمانم زل زد و با همه ی احساسی که می توانست درون نگاه و کلامش بریزد مخاطب قرارم داد:
-منم می ترسم. ترسیدن خوبه. اما کنار هم قوی تریم. الانم هرکاری تو بخوای انجام می دم. تو فقط لب تر کن شهرزاد. به موت قسم که هرچیزی که بخوای نه نمیگم. تو فقط سکوت نکن. هیچی رو تو دلت نریز. هرمشکلی که هست راجع بهش حرف بزن. هر سختی باشه با هم از پسش برمیایم. مگه نه؟
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
-من خواب این روزا رو هم نمی دیدم. همش می ترسم یه اتفاقی بیفته و همه چیز خراب شه. من دیگه نمی تونم به نبودنت فکر کنم و این منو می ترسونه. مگه قرار نبود به جای احساس، منطق و عقلمونو قاضی کنیم تا قبل از درگیر کردن فرشته کوچولومون ببینیم از پس این زندگی برمیایم یا نه؟ چی شد که من کم آوردم؟ محمد؟ من... کم آوردم!
اعترافش آن قدر برایم ترسناک بود که جمله ی آخرم را که گفتم بند بند وجودم به ترس آغشته شد.
باعث شد تا بیشتر در آغوشش جمع شوم و سرم را به سینه اش بفشارم.
دستش را روی سرم گذاشت و به بیشتر تکیه دادن و چسبیدن به آغوشش دعوتم کرد. این دعوت را با کلامش قوت بخشید:
-زندگی من، همه دار و ندارم تو رزایین! می دونی این یعنی چی؟ یعنی من حاضر نیستم یک روز دیگه بدون شما زندگی کنم. بدون شما مرگ رو ترجیح می دم. می دونی چرا؟
دستش محکم تر دورم پیچید و انگار که اصلا منتظر جوابی از من نباشد خودش ادامه داد:
-یادت میاد یه بار بهم گفتی غیر از رزا هیچی برای از دست دادن نداری؟ بهم گفتی از کسی که چیزی برای از دست دادن نداره بترس؟ ترسیدم! اما از خودم، از بختم، از اینکه من کسی رو نداشتم که اینطوری برای از دست دادنش بترسم...! تو رزا رو داشتی و من هیچی... هیچی نداشتم! هیچ امید و انگیزه ای! حالا من خوشبختم... شما رو دارم و جونمو میدم تا برای همیشه داشته باشمتون! چون دیگه نمی تونم به بودن شبیه اون آدم سابق، یه مرد بی روحیه و بی انگیزه برگردم!
دستانش را دور سرم قاب کرد و سرم را عقب کشید. درون چشمانم زل زد و با همه ی احساسی که می توانست درون نگاه و کلامش بریزد مخاطب قرارم داد:
-منم می ترسم. ترسیدن خوبه. اما کنار هم قوی تریم. الانم هرکاری تو بخوای انجام می دم. تو فقط لب تر کن شهرزاد. به موت قسم که هرچیزی که بخوای نه نمیگم. تو فقط سکوت نکن. هیچی رو تو دلت نریز. هرمشکلی که هست راجع بهش حرف بزن. هر سختی باشه با هم از پسش برمیایم. مگه نه؟
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر