کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۷۰۱


تاپ روشن طلایی رنگ لمه پوشیده بودم که یقه اش با دو بند بلند دور گردنم بسته می شد و بندش از پشت آویزان می ماند. و یک شلوار مشکی راسته تا بالای مچ و در آخر هم یک پابند طلایی رنگ. رو فرشی های مشکی رنگ را هم به پا می کنم و با نفس عمیقی از اتاق بیرون می روم.


محمد پشت به من بود و تا زمانی که مقابلش نمی رفتم مرا نمی دید. اما تکیه اش را از صندلی گرفت!


قسم می خورم که حضورم را حس کرده بود. مامان لبخندی به ظاهرم زد و این به من قوت قلب می داد.


-سلام ببخشید اومدی حموم بودم نیومدم استقبالت!


فنجان چای در دستش بود و سرش را که بالا گرفت بی توجه به چیزی که داشتم می گفتم نگاهش را دور می گرداند.


روی موهایم که رسید مکث کرد و من بالا و پایین شدن سینه اش را دیدم. سنگین نفس کشید.


سر برآمدگی گونه هایش که تیز شد فهمیدم که به دلش نشسته. پشت هم پلک زد و با قورت دادن آب دهانش گفت:


-سلام... خـ..وش اومدی...


هول زده دستش را جلو آورد و من دستم را درونش قرار دادم.


مهشید سر در گلوی مامان برد و کوسن مبل به داد مامان رسید و من لب هایم را کامل در دهانم کشیدم و خدا می داند که جان کندم تا زیر خنده نزنم!

سرفه ای کردم و با گونه هایی لرزان لب زدم:


-مرسی محمد. بشین راحت باش.


رزا دستش را روی لب هایش گذاشت و با ذوق بالا پرید و گفت:


-دیدی گفتم خیلی خوشجل شده؟


و شاید وقتی مادر یک دختر پنج ساله هستی نشود که روی سورپرایز کردن و دیدن واکنش اولیه ی طرفت برای ظاهر جدیدت حساب کنی.


به پهنای صورت می خندم و محمد دستی به گونه ی رزا می کشد و می گوید:


-آره بابایی خیلی قشنگ شده مامانت.


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر