کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.1K videos
95 files
42.2K links
Download Telegram
#پارت۶۹۱


خدای من...! چه کسی پشت خط بود؟ با چشمان برق افتاده اش نگاهم می کند و من روح در تنم نمانده آنقدر که وحشت زده ام!


-مامانم بیدال شده... می خواین باهاش صوبت کنین؟


خدایا مهشید باشد... کاش مهشیده باشد! محمد نیم خیز روی تخت نشسته و حین اینکه با اخمی از روی گیجی نگاه بین ما می گرداند، در جایش می نشیند و من چشمانم را گرد می کنم تا به خودش بیاید.


رزا چند قدم بینمان را طی می کند و گوشی را به سمتم می گیرد.


از دستش می گیرم و به محض اینکه نام «حاج خانوم» را روی صفحه می بینم تقریبا چشمانم سیاهی می رود!


لبم را به زیر دندانم می کشم و گوشی را روی گوشم می گذارم و از اتاق بیرون می روم.


-جانم...؟


-سلام مادر... ببخشید بیدارتون کردم؟


خدا مرا بکشد. همین لحظه و همین جا! «بیدارمان» کرده! جمع می بندد!


-نه... نه خواب نبودم. راستش رزا مریض شده بود. دیشب تا دیر وقت بالای سرش بودیم. نمی دونم که بیهوش شدم.


آری... بالای سر رزا بوده ام و در آغوش محمد بیهوش شده بودم! خدای من!

حاج خانوم هم که اصلا نفهمید که رزا در خانه دوره افتاده به دنبال مادرش می گردد!


با لحنی که به خوبی می توانستم لبخند کشیده روی لب هایش را حس کنم می گوید:


-بلا دور باشه عزیز دلم. خوب کردین که موندین. محمدم یاد بگیره بچه فقط ناز و اطواراش نیست. مریضی داره، سختی داره.


دستم را به پیشانی ام می کشم و لبم را می گزم. ممنون بودم که کشش نداد و بحث را عوض کرد!


در واقع به جای من داشت دلیل تراشی می کرد تا من از اینجا ماندنم خجالت نکشم!


-بله...


-من زنگ زدم ازت بابت مهمون نوازیت تشکر کنم مادر. انشالله که عاقبت به خیر باشین. هم می خواستم بگم هوای پسر منم داشته باش. غیر از شما کسی رو نداره. اما خدا رو شکر محمد خودش از پس خودش برمیاد!


رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر