#پارت۶۸۵
از این واضح تر چه چیزی می توانست باشد؟ چگونه باید سیگنال می دادم تا متوجهش شود؟
به سمتش بر می گردم و دستم را به پیشانی ام می گیرم.
-نمی دونم... نمی دونم واقعا!
مستاصل گفتم! جلو می آید. پاهایش را برابر پاهایم می بینم. سر بالا نمی برم و دستم را هم بر نمی دارم.
-شهرزاد؟ ببینمت عزیزم... نگام کن خانوم... چیزی شده عزیزدلم؟
بازویم را در دستش می گیرد تا دستم را از روی پیشانی ام پایین بکشد. و درست با همین لمس کوچک حس بهتری پیدا می کنم.
بی انصافی بود اما حس می کنم راهم درست بود! آفرین شهرزاد! آفرین، خودت را به موش مردگی بزن و با این روش ناجوانمردانه به او نزدیک شو!
-دلم... دلم آشوبه محمد...
نگاهش نگران می شود و کسی مرا قضاوت نکند. من تنها با دیدن حس چشمان این آدم زنده می شدم!
-بعد می خوای با این حال ول کنی بری؟ من فکرم پیشت می مونه خانومم...
خانومش بودم! من را می گفت! آه شهرزاد... از دست رفته ای!
چانه ام را میان دو انگشتش می گیرد و سرم را بالا می آورد. در عمق چشمان جستجوگرش خیره می شوم و تمام خودداری ام از دست می رود!
یک وقت هایی در زندگی ات هست که بدون اینکه به عواقب کارت فکر کنی، بدون اینکه دلت بخواهد فکر کنی، کاری را انجام می دهی.
به دل خواسته هایت می زنی و صرفا تجربه شان می کنی.
و در این لحظه من تصمیم گرفتم که به عنوان یک زن عاقل و بالغ که می داند از زندگی چه می خواهد، رفتار کنم.
از خودم و خواسته ام خجالت نکشم. می خواهم، پس بدستش می آوردم!
سرم را جلو بردم و درست روی لب هایش را بوسیدم!
یک بوسه ی سریع در حد یک لمس کوتاه!
عقب نکشیدم... خجالت؟ اصلا! اگر می خواستم به عواقبش فکر کنم که اصلا انجامش نمی دادم!
دستانم را بالا می برم و روی فضای بین شانه و گردنش قرار می دهم.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
از این واضح تر چه چیزی می توانست باشد؟ چگونه باید سیگنال می دادم تا متوجهش شود؟
به سمتش بر می گردم و دستم را به پیشانی ام می گیرم.
-نمی دونم... نمی دونم واقعا!
مستاصل گفتم! جلو می آید. پاهایش را برابر پاهایم می بینم. سر بالا نمی برم و دستم را هم بر نمی دارم.
-شهرزاد؟ ببینمت عزیزم... نگام کن خانوم... چیزی شده عزیزدلم؟
بازویم را در دستش می گیرد تا دستم را از روی پیشانی ام پایین بکشد. و درست با همین لمس کوچک حس بهتری پیدا می کنم.
بی انصافی بود اما حس می کنم راهم درست بود! آفرین شهرزاد! آفرین، خودت را به موش مردگی بزن و با این روش ناجوانمردانه به او نزدیک شو!
-دلم... دلم آشوبه محمد...
نگاهش نگران می شود و کسی مرا قضاوت نکند. من تنها با دیدن حس چشمان این آدم زنده می شدم!
-بعد می خوای با این حال ول کنی بری؟ من فکرم پیشت می مونه خانومم...
خانومش بودم! من را می گفت! آه شهرزاد... از دست رفته ای!
چانه ام را میان دو انگشتش می گیرد و سرم را بالا می آورد. در عمق چشمان جستجوگرش خیره می شوم و تمام خودداری ام از دست می رود!
یک وقت هایی در زندگی ات هست که بدون اینکه به عواقب کارت فکر کنی، بدون اینکه دلت بخواهد فکر کنی، کاری را انجام می دهی.
به دل خواسته هایت می زنی و صرفا تجربه شان می کنی.
و در این لحظه من تصمیم گرفتم که به عنوان یک زن عاقل و بالغ که می داند از زندگی چه می خواهد، رفتار کنم.
از خودم و خواسته ام خجالت نکشم. می خواهم، پس بدستش می آوردم!
سرم را جلو بردم و درست روی لب هایش را بوسیدم!
یک بوسه ی سریع در حد یک لمس کوتاه!
عقب نکشیدم... خجالت؟ اصلا! اگر می خواستم به عواقبش فکر کنم که اصلا انجامش نمی دادم!
دستانم را بالا می برم و روی فضای بین شانه و گردنش قرار می دهم.
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر