#پارت۶۷۶
نمی دانم که چه چیزی در آن عروسک چینی ها برایش شیرین بود که در این اواخر بارها کارتونش را تماشا کرده است. قطعا این اخلاقش به ماپری اش رفته بود.
محمد سرش را خم کرد و محکم گونهاش را بوسید.
-آخ بابا فدای زبونه کوچولوت بشه. تا هروقت تو بگی ما در خدمت توییم درسته مامانش؟
سریع پلک زدم و تند سرتکان دادم.
-هل لوزم (هر روزم) میاین دنبالم؟
نزدیکشان می شوم. دستم را بالا می برم و موهایش را نوازش می کنم. سعی می کنم ترس و ناراحتی صدایم را پنهان کنم.
-بهت قول می دم که از این به بعد تموم تلاشمو بکنم تا با بابایی دوتایی بیایم دنبالت. اما قول بده که اگر یه روزایی نشد و تنها اومدیم غصه نخوری.
سرش را آرام تکان می دهد و من بوسه ی روی انگشتان کوچک فرشته ام می زنم.
-حموم شی(چی)؟
خدای من! قرار نبود بی خیال این مسئله شود. رزا همیشه با خودم حمام می رفت.
آن قدر سرگرمش می کردم، آب بازی می کردیم که حتی به ذهنم هم خطور نمی کرد که همچین آرزو مسخره ای را داشته باشد.
باید پیش از این ها یادش می دادم تنهایی حمام کند. حالا دیگر پنج سالش شده بود.
قبل از اینکه محمد حرفی بزند خودم پیش قدم شدم و سریع می گویم:
-نه مامان جان اون نمیشه. لطفا این موضوعو کش نده.
هنوز جملهام کامل شده بود که رزا چنان زد زیر گریه که برق از سرم پرید و محمد هول شده سعی کرد آرامش کند.
تند گلوی کوچکش را بوسید وگفت:
-باشه... باشه میریم...چرا نریم؟ آروم باش نفست رفت. اصلاً همین الآن میریم!
چرا انقدر حساس شده بود؟ اصلا هیچ وقت نشده بود که انقدر بهانه گیر باشد. هول شده کنارشان رفتم و او پچ پچ وار گفت:
-باشه میریم بابایی. رزا خانوم؟ گریه نکن دیگه...
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
نمی دانم که چه چیزی در آن عروسک چینی ها برایش شیرین بود که در این اواخر بارها کارتونش را تماشا کرده است. قطعا این اخلاقش به ماپری اش رفته بود.
محمد سرش را خم کرد و محکم گونهاش را بوسید.
-آخ بابا فدای زبونه کوچولوت بشه. تا هروقت تو بگی ما در خدمت توییم درسته مامانش؟
سریع پلک زدم و تند سرتکان دادم.
-هل لوزم (هر روزم) میاین دنبالم؟
نزدیکشان می شوم. دستم را بالا می برم و موهایش را نوازش می کنم. سعی می کنم ترس و ناراحتی صدایم را پنهان کنم.
-بهت قول می دم که از این به بعد تموم تلاشمو بکنم تا با بابایی دوتایی بیایم دنبالت. اما قول بده که اگر یه روزایی نشد و تنها اومدیم غصه نخوری.
سرش را آرام تکان می دهد و من بوسه ی روی انگشتان کوچک فرشته ام می زنم.
-حموم شی(چی)؟
خدای من! قرار نبود بی خیال این مسئله شود. رزا همیشه با خودم حمام می رفت.
آن قدر سرگرمش می کردم، آب بازی می کردیم که حتی به ذهنم هم خطور نمی کرد که همچین آرزو مسخره ای را داشته باشد.
باید پیش از این ها یادش می دادم تنهایی حمام کند. حالا دیگر پنج سالش شده بود.
قبل از اینکه محمد حرفی بزند خودم پیش قدم شدم و سریع می گویم:
-نه مامان جان اون نمیشه. لطفا این موضوعو کش نده.
هنوز جملهام کامل شده بود که رزا چنان زد زیر گریه که برق از سرم پرید و محمد هول شده سعی کرد آرامش کند.
تند گلوی کوچکش را بوسید وگفت:
-باشه... باشه میریم...چرا نریم؟ آروم باش نفست رفت. اصلاً همین الآن میریم!
چرا انقدر حساس شده بود؟ اصلا هیچ وقت نشده بود که انقدر بهانه گیر باشد. هول شده کنارشان رفتم و او پچ پچ وار گفت:
-باشه میریم بابایی. رزا خانوم؟ گریه نکن دیگه...
رسانه تبلیغاتی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر