کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
#پارت۶۵۸

می دانستم که محمد راه سختی در پیش دارد. سخت و قدمی مانده تا نا ممکن.


-برای محرمیت صبح بهت خبر میدم. بابا اینا می خواستن فردا اول وقت برن اما حالا که اینطوری شده بهتره صبح انجامش بدیم که بعد نهار حرکت کنن. حاج خانوم بی قراره زن محسنه. می گه نزدیک فارغ شدنشه دست تنها نباشه.


حتی با اشاره ای کوچکی به آن زن دلم تیره می شود. آب دهانم را قورت می دهم و گوشه ی ابرویم را می خارانم.


-بسلامتی... مگه قرار نبود خود حاجی انجامش بده؟


-آره اما حاجی می گه تو محضر و کتبی باشه.


موقع گفتن این جمله پوفی می کشد و می فهمم که موضوعی باید در میان باشد.


-حاجی چیزی گفته؟ مخالفه؟


دستی ماشین را مقابل خانه می کشد و چشمانش را می مالد و به سمتم می چرخد و من فکر می کنم که این حالت خواب آلوده اش چقدر شبیه به رزاست.


-حاجی با این مخالفه که همه چیز مسکوت باشه. میگه اگر یه ساعت، اگر صد سال این محرمیت باید مکتوب و قانونی باشه. حاجیه دیگه...


-برای من فرقی نمی کنه. هرطور ایشون صلاح می دونن.


-صلاح تو رو می خواد که اینطوری می گه. گفت اگر پدر اون دختر هم بود قطعا همین درخواست رو از ما داشت. حالا که من بزرگتر شما تو این وصلتم اونطور که صلاح هر دو نفرتون باشه تصمیم می گیرم. منم مخالفت نکردم. گرچه به نظرم نیازی نبود اما برام فرقی نداره.


دلم گرم می شود. پشتوانه داشتن آن هم از نوع محمد و جهانگیر خان این گونه بود؟

می خواهم که به خودم تشر بزنم که هنوز چیزی مشخص نیست، که خودت را عادت نده اما به خدا قسم که بیش از انداز شیرین بود.


زن باشی یا مرد فرقی ندارد. تنهایی تلخ است. از
هر طرف که بنگری اش تلخ و زجر آور است.


داشتم لذت داشتنشان را در رگ هایم حس می کردم. در مغز استخوانم... در عمیق ترین و تاریک ترین زوایای روحم!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر