کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.5K links
Download Telegram
#پارت۶۵۷

-برمی گردیم... الان خوبی؟


لب پایینم را درون دهانم می کشم و سرم را به نشانه ی تائید بالا و پایین می کنم.


سوالش مرا به یاد اشک هایی می اندازد که در آغوشش ریخته بودم.


دستش روی ریش های کوتاه و مرتبش بالا و پایین می شود و کف دست من خارش می گیرد.


چه حسی داشت؟ نوازش کردنش، قاب کردن صورتش، مثل موهایش لطیف بودند؟ یا کف دستش را قلقلک می داد؟


-مامان چیزی نگفت؟


مامان گفتنش خیلی صمیمی به گوشم می رسد. می شد روزی برسد که او را مقابل خودش این گونه خطاب کند؟


-نه فقط گفت که درباره ی همه چیز با هم صحبت کنید. یه سری مسائلی که مامانم اصرار داره حتما گفته بشه.


ماشین را روشن می کند و با آرام ترین سرعت ممکن می راند.


-هرچیزی باشه تو این مدت آشنایی راجع بهش صحبت می کنیم و حلش می کنیم. خودش گفت که راضیه؟ سعی نکرد منصرفت کنه؟


مامان نسبت محمد به هیچ عنوان روی خوش نشان نمی داد و انرژی خوبی در مواجهه با او نداشت و محمد هم همه ی این احساسات را دقیق و بدون کم و کاست دریافت می کرد.


خوب می دانست که مامان نسبت به حضورش در زندگیمان چقدر بی میل است.


-مامان من رو نشناختی هنوز. اصلا اونطوری نیست. راهنمایی می کنه در صورتی که ازش بخوای نظرشو می گه اما به هیچ عنوان اهل مخالفت نیست. تصمیم نهایی رو به عهده خودت می ذاره.


ابرویی بالا می اندازد و با لحن شوخی می گوید:


-خیلی ام خوب... به نفع منی که سایه مو با تیر می زنه...


می خندم... کمی هم از اشاره ی مستقیمش به این موضوع معذب می شوم. چون نمی توانم تکذیب کنم.


-مامان قلق خاص خودشو داره. اما این که می گی خیلی ام خوبه واقعا گاهی اینطوری نیست. یه وقتایی آرزو می کردم مجبورم کنه که راهی که اون انتخاب کرده رو برم. یا خودش به جای من تصمیم بگیره.


مادر من هرقدر که زن فهمیده و روشن فکری بود همان قدر هم سخت و نفوذناپذیر بود.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر