#پارت۶۵۶
می فهمم و اگر چه که تمام تنم یک صدا منعم می کنند اما سرم را عقب می کشم. تنم از تنش جدا می شود و این تماما به خاطر محمد است.
اگر او برخلاف اعتقاداتش مرا میهمان آغوشش می کند منم می توانم این آرامش را قربانی آرامش خاطر او کنم.
-ببخشید...
نگاه گرفتم از صورت آرامش... به طرز وسوسه انگیزی دعوت کننده بود. آرام و بدون ذره ای تشویش یا تنش...
-برای چی ببخشم؟
-نمی خوام معذبت کنم تا چیزی بر خلاف خواسته و اعتقادت انجام بدی. اینکه بدونم تو راحت نیستی و بخوام اون کارو انجام بدم خودمم معذبم می کنه.
این حس را در ژرفای دلم داشتم.
چون نگاه تائید کننده و محبت آمیزش آن قدر شیرین بود و آن قدر ذوق به دلم می ریخت که همچون کودکی که به دنبال تائید خانواده اش خود شیرینی می کند، می خواستم کارهایی انجام دهم و حرف هایی بزنم که دوباره و دوباره آن نگاه و لبخند را روی صورتش ببینم.
-عزیز دل من... اگر بدونی که حس من تو این لحظه چیه، هیچوقت این حرفو نمی زدی. حیف...
می گوید و آن نگاه جادویی را از من می گرد و همراهش آه عمیقی می کشد.
من از نگاهم از حیف گفتن هایش هیچ حس بدی نمی گیرم. نگاهش آلوده به هوس نیست.
من و محمد به آن محرمیت بیشتر از آشنایی برای قدری آرام گرفتن نیاز داشتیم.
من می خواستم بدون ترس در آغوشش جمع شوم و او بدون عذاب دست دورم بپیچد و به قول خودش کنار گوشم زمزمه ی عشق سر بدهد!
-برگردیم؟
حس می کنم که باید زودتر برگردم. تنم را آرامش زیبایی در آغوش کشیده بود و من می خواستم همین حالا که آبستن چنین آرامشی ام سرم را به بالشم بسپارم و خواب مرا با خود ببرد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
می فهمم و اگر چه که تمام تنم یک صدا منعم می کنند اما سرم را عقب می کشم. تنم از تنش جدا می شود و این تماما به خاطر محمد است.
اگر او برخلاف اعتقاداتش مرا میهمان آغوشش می کند منم می توانم این آرامش را قربانی آرامش خاطر او کنم.
-ببخشید...
نگاه گرفتم از صورت آرامش... به طرز وسوسه انگیزی دعوت کننده بود. آرام و بدون ذره ای تشویش یا تنش...
-برای چی ببخشم؟
-نمی خوام معذبت کنم تا چیزی بر خلاف خواسته و اعتقادت انجام بدی. اینکه بدونم تو راحت نیستی و بخوام اون کارو انجام بدم خودمم معذبم می کنه.
این حس را در ژرفای دلم داشتم.
چون نگاه تائید کننده و محبت آمیزش آن قدر شیرین بود و آن قدر ذوق به دلم می ریخت که همچون کودکی که به دنبال تائید خانواده اش خود شیرینی می کند، می خواستم کارهایی انجام دهم و حرف هایی بزنم که دوباره و دوباره آن نگاه و لبخند را روی صورتش ببینم.
-عزیز دل من... اگر بدونی که حس من تو این لحظه چیه، هیچوقت این حرفو نمی زدی. حیف...
می گوید و آن نگاه جادویی را از من می گرد و همراهش آه عمیقی می کشد.
من از نگاهم از حیف گفتن هایش هیچ حس بدی نمی گیرم. نگاهش آلوده به هوس نیست.
من و محمد به آن محرمیت بیشتر از آشنایی برای قدری آرام گرفتن نیاز داشتیم.
من می خواستم بدون ترس در آغوشش جمع شوم و او بدون عذاب دست دورم بپیچد و به قول خودش کنار گوشم زمزمه ی عشق سر بدهد!
-برگردیم؟
حس می کنم که باید زودتر برگردم. تنم را آرامش زیبایی در آغوش کشیده بود و من می خواستم همین حالا که آبستن چنین آرامشی ام سرم را به بالشم بسپارم و خواب مرا با خود ببرد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر