#پارت۶۳۷
بنفش شده بودم؟ حالا اما حس می کنم به رنگ قرمز در آمده ام!
-مامان میشه راه نری؟ یه دقیقه بشین...
سوهان ناخنش را از داخل کشو برمی دارد و روی تخت می نشیند.
با صورتی که خنده در آن موج می زند به منی که دست به کمر مقابلش ایستاده ام نگاه می کند و این حرصم را بیشتر می کند.
-بفرما... چی می خوای؟ میزو جمع کردی؟
داشت دستم می انداخت. می دانست چه می پرسم اما به طور واضحی داشت اذیتم می کرد و از این لذت می برد!
-داشتیم حرف می زدیما؟ ببخشیدا! می گم از کجا می دونستی محمد چی خواسته؟
خیلی شیک دستش را روی تخت گذاشت و دو ضربه زد. اشاره اش را گرفتم و کنارش نشستم.
لبخند مصنوعی بر لب کشید و با ابرویی بالا رفته می گوید:
-اندازه ی موهای سرت بچه اومده زیر دستم. شما نگاه کنید من تا ته قضیه رو خوندم. حدس خواسته ی محمد سخت نیست. این پسر واسه یه رابطه ی دوستی محرمیت خواسته بود، حالا که یه جورایی شناخت قبل از ازدواجه! اگر اینو نمی خواست تعجب می کردم!
نمی دانم چرا تعجب کرده بودم. در واقع رو دست خوردم. فکر نمی کردم که یک دستی بزند و من خیلی راحت بازی بخورم.
واقعا فکر کرده بودم که با محمد درباره ی حرف های آن روزمان صحبت کرده است. اما راضی بودم. احساس سبکی می کردم.
-تصمیمتو گرفتی؟ مطمئنی؟
کامل روی تخت دراز می کشم و سرم را روی پایش می گذارم.
-نگرفتم... به خاطر رزا نگرفتم. می خوام خودمو بسپارم به زمان. می دونی مامان... خسته ام از فکر کردن... مغزم درد می کنه. نمی خوام راجع به درست و غلط بودنش فکر کنم. می خوام برم تو دل قضیه. یا همه چیز قشنگ می شه و این بار مطمئن باهم شروع می کنیم یا هم که اونقدر برای خودم دلیل پیدا می کنم تا از بروز یه فاجعه جلوگیری کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
بنفش شده بودم؟ حالا اما حس می کنم به رنگ قرمز در آمده ام!
-مامان میشه راه نری؟ یه دقیقه بشین...
سوهان ناخنش را از داخل کشو برمی دارد و روی تخت می نشیند.
با صورتی که خنده در آن موج می زند به منی که دست به کمر مقابلش ایستاده ام نگاه می کند و این حرصم را بیشتر می کند.
-بفرما... چی می خوای؟ میزو جمع کردی؟
داشت دستم می انداخت. می دانست چه می پرسم اما به طور واضحی داشت اذیتم می کرد و از این لذت می برد!
-داشتیم حرف می زدیما؟ ببخشیدا! می گم از کجا می دونستی محمد چی خواسته؟
خیلی شیک دستش را روی تخت گذاشت و دو ضربه زد. اشاره اش را گرفتم و کنارش نشستم.
لبخند مصنوعی بر لب کشید و با ابرویی بالا رفته می گوید:
-اندازه ی موهای سرت بچه اومده زیر دستم. شما نگاه کنید من تا ته قضیه رو خوندم. حدس خواسته ی محمد سخت نیست. این پسر واسه یه رابطه ی دوستی محرمیت خواسته بود، حالا که یه جورایی شناخت قبل از ازدواجه! اگر اینو نمی خواست تعجب می کردم!
نمی دانم چرا تعجب کرده بودم. در واقع رو دست خوردم. فکر نمی کردم که یک دستی بزند و من خیلی راحت بازی بخورم.
واقعا فکر کرده بودم که با محمد درباره ی حرف های آن روزمان صحبت کرده است. اما راضی بودم. احساس سبکی می کردم.
-تصمیمتو گرفتی؟ مطمئنی؟
کامل روی تخت دراز می کشم و سرم را روی پایش می گذارم.
-نگرفتم... به خاطر رزا نگرفتم. می خوام خودمو بسپارم به زمان. می دونی مامان... خسته ام از فکر کردن... مغزم درد می کنه. نمی خوام راجع به درست و غلط بودنش فکر کنم. می خوام برم تو دل قضیه. یا همه چیز قشنگ می شه و این بار مطمئن باهم شروع می کنیم یا هم که اونقدر برای خودم دلیل پیدا می کنم تا از بروز یه فاجعه جلوگیری کنم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر