کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
28.6K videos
95 files
42.8K links
Download Telegram
#پارت۶۲۷

با دیدن چهره ی وا رفته ی محمد نگاه به زیر می اندازد و همانطور که انگشتانش را در هم می پیچاند با لحن آرام تری توصیح می دهد:


-اصلا نمی گم که پشیمونم یا الان بهت اعتماد ندارم! فقط لازم می دونم برای هرکاری با بزرگترم مشورت کنم. چون عقل سلیم اینو می گه! و من خیلی وقته دارم تلاشمو می کنم که قدم هامو عاقلانه تر و سنجیده تر بردارم.


لحنش ناراحت و دلخور بود. در لاک دفاعی رفته بود. محمد با دهانی باز به شهرزاد خیره مانده و لعنتی به شانسش می فرستد.


اصلا به این فکر نمی کرد که هر دختری در این شرایط حق دارد که با بزرگترش مشورت کند، فقط تا نام مادر شهرزاد را شنید تمام امیدش دود شد و به هوا رفت!


پری خانوم، آن زنی که هیچ زمان به او بی احترامی نکرده اما هیچ وقت هم به او روی خوش نشان نداده است قرار بود به او برای یک محرمیتی که تحت هیچ رسومی به ثبت نمی رسد موافقت کند؟


آن قدر ناامید است که شانس موفقیتش را صفر می بیند. که شاید بتواند آب را راضی کند سربالایی جاری شود، اما راضی کردن پری خانوم؟

از آن هم ناممکن تر می نمود.


-عزیزم معذرت می خوام... بد برداشت نکن. به خدا منظورم اون نبود. فقط خب... می دونی مادرت از من خوشش نمیاد. و مطمئنم که همچین چیزی رو اصلا قبول نمی کنه.


شهرزاد چیزی نمی گوید... با دست به راه اشاره می کند و می گوید:


-بیشتر از یک ساعته که اومدیم بیرون به نظرم بهتره برگردیم. اگر هم کسی پرسید بگو فعلا داریم در موردش فکر می کنیم.


-باشه...!


دوشادوشش راه می افتد و دستانش را در پالتویش می برد. برفرض هم که مادرش راضی نباشد. محمد باید مانند هر خواستگار دیگری برای جلب نظر دختر مورد علاقه اش تلاش کند.


این حداقل کاری است که یک مرد برای همسرش انجام می دهد. البته که شهرزاد هم برای این رابطه تلاش می کند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر