#پارت۶۳۰
سریع و بدون فکر ادامه می دهد:
-یعنی کاری نکردیم... کارمون در واقع حرف بود... اصلا مهم نیست. شب در موردش صحبت می کنیم باشه عزیزم؟
نفس هایش تند شده بود و سرفه های مادرش را که می شنود با درد چشم می بندد.
پشت بندش محدثه هم به سرفه می افتد و همه می دانند که این سرفه ها برای چه بود!
که خنده هایشان را کنترل کنند و وقتی تک سرفه ای از گلوی محمد خارج می شود انگار که شهرزاد فقط زورش به محمد رسیده باشد تیز نگاهش می کند.
محمد با قیافه ای که رو به انفجار بود اخم هایش را سوری در هم می کشد و سرش را کج می کند و شانه ای بالا می اندازد.
انگار که بخواهد بگوید من نیستم!
جهانگیر خان برای جمع شدن این خنده ها رو به پری خانوم می کند و می گوید:
-ممنون که دعوتمون رو قبول کردین. من عادت ندارم مهمون رو به رستوران دعوت کنم. اما خب شرایط اینجا این طور ایجاب می کرد. ضمن اینکه حرف هایی این وسط بود که دیگه صلاح نبود بیشتر عقب بندازیم. در هر صورت اگر که نتونستیم رسم میزبانی به جا بیاریم شما به بزرگواریتون ببخشین.
جهانگیر خان در نبود محمد و شهرزاد، طوری که رزا به موضوع بحثشان حساس نشود، مقصودش را به پری خانوم فهمانده و نظرش را پرسیده بود.
گفته بود که گذشته ی بچه هایشان پر از خطا و اشتباه است. اما باید برای آینده فکری کرد.
گفته بود که پسرش آن محمدی نیست که شما شناختید. که روی سر محمد قسم می خورد و هر تضمینی که پری خانوم بخواهد می دهد تا خیالش از جانب محمد راحت باشد.
پری خانوم در سکوت شنیده بود و در آخر هم گفته بود که همه چیز به شهرزاد بستگی خواهد داشت.
به این فکر کرده بود که پیش از اینجا آمدنشان باید با شهرزاد در این باره صحبت می کرد تا الان بینش بهتری نسبت شرایط داشته باشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
سریع و بدون فکر ادامه می دهد:
-یعنی کاری نکردیم... کارمون در واقع حرف بود... اصلا مهم نیست. شب در موردش صحبت می کنیم باشه عزیزم؟
نفس هایش تند شده بود و سرفه های مادرش را که می شنود با درد چشم می بندد.
پشت بندش محدثه هم به سرفه می افتد و همه می دانند که این سرفه ها برای چه بود!
که خنده هایشان را کنترل کنند و وقتی تک سرفه ای از گلوی محمد خارج می شود انگار که شهرزاد فقط زورش به محمد رسیده باشد تیز نگاهش می کند.
محمد با قیافه ای که رو به انفجار بود اخم هایش را سوری در هم می کشد و سرش را کج می کند و شانه ای بالا می اندازد.
انگار که بخواهد بگوید من نیستم!
جهانگیر خان برای جمع شدن این خنده ها رو به پری خانوم می کند و می گوید:
-ممنون که دعوتمون رو قبول کردین. من عادت ندارم مهمون رو به رستوران دعوت کنم. اما خب شرایط اینجا این طور ایجاب می کرد. ضمن اینکه حرف هایی این وسط بود که دیگه صلاح نبود بیشتر عقب بندازیم. در هر صورت اگر که نتونستیم رسم میزبانی به جا بیاریم شما به بزرگواریتون ببخشین.
جهانگیر خان در نبود محمد و شهرزاد، طوری که رزا به موضوع بحثشان حساس نشود، مقصودش را به پری خانوم فهمانده و نظرش را پرسیده بود.
گفته بود که گذشته ی بچه هایشان پر از خطا و اشتباه است. اما باید برای آینده فکری کرد.
گفته بود که پسرش آن محمدی نیست که شما شناختید. که روی سر محمد قسم می خورد و هر تضمینی که پری خانوم بخواهد می دهد تا خیالش از جانب محمد راحت باشد.
پری خانوم در سکوت شنیده بود و در آخر هم گفته بود که همه چیز به شهرزاد بستگی خواهد داشت.
به این فکر کرده بود که پیش از اینجا آمدنشان باید با شهرزاد در این باره صحبت می کرد تا الان بینش بهتری نسبت شرایط داشته باشد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر