#پارت۶۱۸
-نرو! حرف بزنیم!
-درباره ی چی؟ هیچ می فهمی چکار می کنی؟ می خوای برای همیشه اینجا زندگی کنی؟ مامانت چی؟ حالا پیش خودش فکر می کنه که من از تو خواستم اونا رو ترک کنی! و اصلا منم نخواسته باشم می دونی چقدر براشون سخت می شه دوری تو؟
طوری با عتاب حرف می زد و توضیح می داد انگار که محمد خودش این ها را نمی دانست.
طوری که برای کسی که بی گدار به آب زده باشد توضیح می دهند. اما محمد تمام جوانب را در نظر گرفته بود.
-شهرزاد این تصمیم منه! هم برای من و هم برای خانواده ام سخت بود اما من با همشون صحبت کردم و الانی که اونا اونجا نشستن، و حتی دیشبی که خوش و خرم تو خونه ی شما بودن م این قضیه رو می دونستن. قرار نیست ازشون دور بمونم. پنج ساعته همش. هروقت دلم خواست می رم می بینمشون! و اصلا لازم نیست تو به این چیزا فکر کنی!
کف دستانش را به صورتش می کشد.
لعنت به این مرد...!
تمام معادلاتش را بر هم می زند. در باورش نمی گنجد که محمد برای داشتنش چنین فداکاری بکند.
و این از عدم اعتماد به نفسش در این رابطه ناشی می شد. از اینکه همیشه خودش را از موضع ضعف دیده است و از این حس متنفر بود!
-عزیزدلم میشه اون قیافه رو به خودت نگیری؟ ببین من می گم تو با همه متفاوتی می گی نه! الان تو چرا مثل هرکس دیگه ای به این فکر نمی کنی که یه مشکل بزرگ را از سر راهمون برداشتم و به خاطرش خوشحال باشی؟
خوشحال است. قلبش مالامال از خوشی است. آنقدر که دستانش را دور خودش می پیچد که نافرمانی نکنند!
دور گردن او قفل نشوند، سر به سینه اش نچسباند! فقط هیچ کس نمی تواند حالش را در این لحظه بفهمد!
-والا که یزیدم کسی که به خاطرش سر به بیابون گذاشته رو اینطوری از یه لبخند قشنگ محروم نمی کنه!
به بغل چرخیده بود و صورتش را نمی دید. سرش پایین بود و داشت نفس های عمیق می کشید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
-نرو! حرف بزنیم!
-درباره ی چی؟ هیچ می فهمی چکار می کنی؟ می خوای برای همیشه اینجا زندگی کنی؟ مامانت چی؟ حالا پیش خودش فکر می کنه که من از تو خواستم اونا رو ترک کنی! و اصلا منم نخواسته باشم می دونی چقدر براشون سخت می شه دوری تو؟
طوری با عتاب حرف می زد و توضیح می داد انگار که محمد خودش این ها را نمی دانست.
طوری که برای کسی که بی گدار به آب زده باشد توضیح می دهند. اما محمد تمام جوانب را در نظر گرفته بود.
-شهرزاد این تصمیم منه! هم برای من و هم برای خانواده ام سخت بود اما من با همشون صحبت کردم و الانی که اونا اونجا نشستن، و حتی دیشبی که خوش و خرم تو خونه ی شما بودن م این قضیه رو می دونستن. قرار نیست ازشون دور بمونم. پنج ساعته همش. هروقت دلم خواست می رم می بینمشون! و اصلا لازم نیست تو به این چیزا فکر کنی!
کف دستانش را به صورتش می کشد.
لعنت به این مرد...!
تمام معادلاتش را بر هم می زند. در باورش نمی گنجد که محمد برای داشتنش چنین فداکاری بکند.
و این از عدم اعتماد به نفسش در این رابطه ناشی می شد. از اینکه همیشه خودش را از موضع ضعف دیده است و از این حس متنفر بود!
-عزیزدلم میشه اون قیافه رو به خودت نگیری؟ ببین من می گم تو با همه متفاوتی می گی نه! الان تو چرا مثل هرکس دیگه ای به این فکر نمی کنی که یه مشکل بزرگ را از سر راهمون برداشتم و به خاطرش خوشحال باشی؟
خوشحال است. قلبش مالامال از خوشی است. آنقدر که دستانش را دور خودش می پیچد که نافرمانی نکنند!
دور گردن او قفل نشوند، سر به سینه اش نچسباند! فقط هیچ کس نمی تواند حالش را در این لحظه بفهمد!
-والا که یزیدم کسی که به خاطرش سر به بیابون گذاشته رو اینطوری از یه لبخند قشنگ محروم نمی کنه!
به بغل چرخیده بود و صورتش را نمی دید. سرش پایین بود و داشت نفس های عمیق می کشید.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر