#پارت۶۱۶
مغزش سوت ممتد می کشد، آچمز شده و زبان به دهان گرفته است. و آن طرف محمد را دارد...
زانو زده مقابلش با چشمانی که مثلشان را هر روز خدا داشته، به او پیشنهاد یک عمر زندگی را می دهد. در کنار او در کنار دخترش... دوست داشت که باورم کند... می خواست که باور کند... اما...
-محمد؟
-جانم خانوم؟ نگو نه... می میرم بگی نه...
طوری از ته دل این را گفت انگار که اگر همین حالا پاسخ منفی می داد مقابلش جان می داد.
استرس را از نگاهش می خواند و مگر این مرد نمی گفت که عشق را از نگاه دلبرکش خوانده است؟ این حجم از اضطراب و رنگ پریدگی اش آدم را به این باور می رساند که از این زن در ذهن خودش یک دیوانه ی رام نشدنی ساخته است!
-چطوری آخه؟ تو همین چند لحظه پیش به تفاوتامون اشاره کردی. آخرین باری که خونتون بودم...
-شهرزاد!
از مقابلش بلند می شود و کنارش می نشیند. دستش را به مقصد دست شهرزاد جلو می آورد و بعد در یک لحظه به خودش می آید و دستش را پس می کشد.
و شهرزاد به صداقت روحش در این لحظه ایمان می آورد. آنقدر خودش را به او نزدیک می بیند که حریم بینشان را یادش می رود!
صدای نرم و ملایمش حواسش را به حرف هایش متمرکز می کند:
-تو قبول کن من همه چیزو درست می کنم. هرچیزی که بخوای همون میشه...
نرم لبخند می زند... دلش پیش تر از اینکه این قول ها را بخواهد، با او رفته است. همین دیشب بود که گفته بود دلت با من است و باقی اش با من! اما موضوع این نبود!
-محمد من دارم از سوتفاهم ها حرف می زنم از تفاوت هامون...
-سوتفاهم ها چی هستن؟ غیر از اینه که باید صحبت کنیم حلش کنیم؟ تفاوت ها چی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
مغزش سوت ممتد می کشد، آچمز شده و زبان به دهان گرفته است. و آن طرف محمد را دارد...
زانو زده مقابلش با چشمانی که مثلشان را هر روز خدا داشته، به او پیشنهاد یک عمر زندگی را می دهد. در کنار او در کنار دخترش... دوست داشت که باورم کند... می خواست که باور کند... اما...
-محمد؟
-جانم خانوم؟ نگو نه... می میرم بگی نه...
طوری از ته دل این را گفت انگار که اگر همین حالا پاسخ منفی می داد مقابلش جان می داد.
استرس را از نگاهش می خواند و مگر این مرد نمی گفت که عشق را از نگاه دلبرکش خوانده است؟ این حجم از اضطراب و رنگ پریدگی اش آدم را به این باور می رساند که از این زن در ذهن خودش یک دیوانه ی رام نشدنی ساخته است!
-چطوری آخه؟ تو همین چند لحظه پیش به تفاوتامون اشاره کردی. آخرین باری که خونتون بودم...
-شهرزاد!
از مقابلش بلند می شود و کنارش می نشیند. دستش را به مقصد دست شهرزاد جلو می آورد و بعد در یک لحظه به خودش می آید و دستش را پس می کشد.
و شهرزاد به صداقت روحش در این لحظه ایمان می آورد. آنقدر خودش را به او نزدیک می بیند که حریم بینشان را یادش می رود!
صدای نرم و ملایمش حواسش را به حرف هایش متمرکز می کند:
-تو قبول کن من همه چیزو درست می کنم. هرچیزی که بخوای همون میشه...
نرم لبخند می زند... دلش پیش تر از اینکه این قول ها را بخواهد، با او رفته است. همین دیشب بود که گفته بود دلت با من است و باقی اش با من! اما موضوع این نبود!
-محمد من دارم از سوتفاهم ها حرف می زنم از تفاوت هامون...
-سوتفاهم ها چی هستن؟ غیر از اینه که باید صحبت کنیم حلش کنیم؟ تفاوت ها چی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر