کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.1K videos
95 files
43.4K links
Download Telegram
#پارت۶۰۱


سینه ام سنگین شد و ریه هایم تنگ شد انگار... تابحال مامان را انقدر کفری و عصبی ندیده بودم.


محمد با جدیت نگاهش را به مامان دوخته بود و با نفس هایی ریتمیک و آرام سرجایش ایستاده بود!


من سکوت را می شکنم تا محمد تکانی به خود بدهد و زودتر برود.


-ببخشید. حق با شماست. داشتم چایی میریختم. بریم...


عذر خواهی کردم تا شان مامان را مقابل محمد حفظ کنم. به نوعی می خواستم نشان دهم که تا چه اندازه غضب او برایم سخت است و چقدر مهم تر که از دلش در بیاورم!


-بله حق با شماست. من عذر می خوام اگر ناراحتتون کردم. اما اون کسایی که میگین اونجا نشستن خانواده ی من هستن. از بودن من اینجا با شهرزاد ناراحت نمی شن. اگر شما ناراحتین بحثش جداست.


نفسم حبس می شود! با حیرت و ترس به محمد نگاه می کنم و دعا می کنم تا یک دم آن نگاه مصممش را از مامان بگیرد تا ترس نگاهم را بخواند و ادامه ندهد!


این محمد همانی نبود که حتی نگاه کردن به مامان برایش سخت بود؟ حالا این چنین گستاخانه در رویش ایستاده و درشت پاسخ می دهد!

-ناراحتی من ملاک نیست این وسط! هیچ حرفی نمی تونه اونقدر مهم باشه که شما دوتا با حضور خانواده تون دوتایی یه جا خلوت کنین! صورت خوشی نداره... برداشت های بدی میشه ازش داشت. هرچی زودتر بریم پیش بقیه!


مامان می چرخد تا برود و هنوز قدمی برنداشته که محمد با صدای قاطعی می گوید:


-مهم بود! از سر شب نتونستم حالشو بپرسم... نتونستم یه دل سیر نگاهش کنم... شهرزاد زنم بوده! نزدیک ترین آدم توی این دنیا بهش بودم! دلم برای زنم تنگ شده بود! اینو همه ی اونایی که اون بیرون نشستن می دونن! شما هم بدونـ...


به یکباره مامان می چرخد و حرف در دهان محمد می ماند!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر