کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
29.1K videos
95 files
43.4K links
Download Telegram
#پارت۵۸۲

حالا هم قصدش را نداشتم. می خواستم بهترین کارم را ارائه دهم. برای دخترش سنگ تمام بگذارم و باز هم سربلندش کنم.


با خستگی دستانم را بالای سرم می کشم و گوشی ام را برمیدارم تا به ساعت نگاه کنم.


گوشی جدیدی که هنوز کار کردن با آن برایم غریبه بود. با پولی که به عنوان تشویقی برای ماموریت گرفتم خریده بودمش.


بعد از آمدنم به تهران و خواندن آن پیام خوانده نشده برای خریدش عزمم را جزم کردم. اما حالا هیچ پیام و هیچ تماسی نداشتم!


تمام اطلاعاتم را به این گوشی هم منتقل کرده بودم. پیامش را بالا می آورم و برای بار هزارم می خوانمش.


به اویی فکر می کنم که نوشته بود بدون من زندگی نمی کند و نمی خندد...! نوشته بود عشقش هستم و دردش نباشم...


گفته بود که ای کاش نمی رفت و ای کاش من به دنبالش می گشتم...! که فقط من بلد بودم دوست داشتنش را... گفته بود برگردم... به او برگردم!


خوانده و سر شده بودم... دست به سرم گرفته بودم و زانو زده بودم.


پیامش را ندیده بودم و وقتی دیدم که خیلی دیر بود! که من یک شهر از او دور بودم.


آن هم وقتی که آخرین باری که دیدمش از فرط مریضی نای باز نگه داشتن چشمانش را نداشت. حتی بدون اینکه خداحافظی کنیم از هم جدا شدیم.



دخترش را در آغوش کشید و من را؟ تنها با یک نگاه بدرقه ام کرد. یک ماشین را پشت اتوبوس روانه کرده بود و من موقعی فهمیدم که فدایی از ماشین پیاده شد و از ترس اینکه دوباره شر به پا نکنم عقب رفت و سر پایین انداخت.


و حالا روزها از پس هم گذشته بودند و او فقط آخر هفته ها می آمد دخترش را با خودش می برد و آخر شب تحویلش می داد و می رفت. بدون آنکه بخواهد مرا ببیند و یا حرفی بزند.


فردا تولد رزا بود. و من آخر هفته جشنی گرفته بودم و از خانواده ی محمد دعوت کرده بودم تا در این روز کنارمان باشند. دخترم پنج ساله می شد.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر