#پارت۵۵۳
روی تخت می نشینم و محمد هم داخل می شود. رزا را مقابلم می نشانم و او کنارم می نشیند.
دست هایم می لرزند. حدقه ی چشمانم در آتش بودند انگار... فرار؟ نمی کردم!
دخترم آرزویی داشت... می خواست موهایش به دست پدرش بافته شود! درد و مرض و حناقم را قورت می دهم!
رزایم را به آرزویش می رساندم...!
با آرامشی در تضاد با تلاطم درونم روی موهایش را شانه می کشم... سر بغضم را گره ی کور می زنم و گره از موی دخترکم باز می کنم.
کمی عقب می کشم...
-موهاشو...
صدای دو رگه و گرفته ام عرق شرم از تیره ی کمرم به راه می اندازد. گلو صاف می کنم و دوباره تکرار می کنم:
-موهاشو سه دسته می کنی... اینجوری... از هم باز نگهشون دار با انگشتات ولی سفت بگیر... نه اونقدر که دردش بگیره... بعد به ترتیب روی هم میاریشون... اینطوری...
-فهمیدم!
موهایش را رها می کنم و محمد دست جلو می آورد و حرکات دست مرا تکرار می کند.
موهایش را می بافیم و من سنگین از بغض دلم آغوش مادرم را می خواست. ای کاش رفته بودم... کاش اینجا نمی ماندم.
-داداش؟
محدثه بود که از پشت در داشت محمد را صدا می زد.
-بیا تو...
داخل می شود و من از روی تخت بلند می شوم و در آغوشش می کشم.
-ببخشید عزیزم بدون اجازه اومدم تو اتاقت دیگه. قرار نبود بمونیم اما حاج خانوم اصرار کردن اینه که من مزاحم تو شدم!
-نگو قربونت برم این چه حرفیه. خونه ی خودته. ناراحت می شم به خدا اینطوری میگی...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
روی تخت می نشینم و محمد هم داخل می شود. رزا را مقابلم می نشانم و او کنارم می نشیند.
دست هایم می لرزند. حدقه ی چشمانم در آتش بودند انگار... فرار؟ نمی کردم!
دخترم آرزویی داشت... می خواست موهایش به دست پدرش بافته شود! درد و مرض و حناقم را قورت می دهم!
رزایم را به آرزویش می رساندم...!
با آرامشی در تضاد با تلاطم درونم روی موهایش را شانه می کشم... سر بغضم را گره ی کور می زنم و گره از موی دخترکم باز می کنم.
کمی عقب می کشم...
-موهاشو...
صدای دو رگه و گرفته ام عرق شرم از تیره ی کمرم به راه می اندازد. گلو صاف می کنم و دوباره تکرار می کنم:
-موهاشو سه دسته می کنی... اینجوری... از هم باز نگهشون دار با انگشتات ولی سفت بگیر... نه اونقدر که دردش بگیره... بعد به ترتیب روی هم میاریشون... اینطوری...
-فهمیدم!
موهایش را رها می کنم و محمد دست جلو می آورد و حرکات دست مرا تکرار می کند.
موهایش را می بافیم و من سنگین از بغض دلم آغوش مادرم را می خواست. ای کاش رفته بودم... کاش اینجا نمی ماندم.
-داداش؟
محدثه بود که از پشت در داشت محمد را صدا می زد.
-بیا تو...
داخل می شود و من از روی تخت بلند می شوم و در آغوشش می کشم.
-ببخشید عزیزم بدون اجازه اومدم تو اتاقت دیگه. قرار نبود بمونیم اما حاج خانوم اصرار کردن اینه که من مزاحم تو شدم!
-نگو قربونت برم این چه حرفیه. خونه ی خودته. ناراحت می شم به خدا اینطوری میگی...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر