#پارت۵۳۳
#
-خیلی ترسیده بودم. محمد امین یه طوری اون شب اومد پِیِت که من گفتم یا زبونم لال تو راه خودشو به کشتن می ده یا اگرم سالم برسه اونقدر زیاده روی می کنه که خدایی نکرده شاید دوباره دلتو بشکنه. می دونستم بالاخره یه دل می شه و کار خودشو می کنه. نذر امام رضا کردم... گفتم اگر به خیر بگذره برم پابوسش نذرمو همونجا ادا کنم.
فکر می کرد که به خاطر محمد به صدرا جواب منفی داده بودم؟ خب شاید یکی از دلایلش این باشد، اما برای مادری که امیدوار است زود بود برای اینطور نتیجه گرفتن.
چون من نمی خواستم اگر به هر دلیلی نتوانستیم، دل نازکش شکسته نشود.
دستپاچه نگاه گرفتم و موهایم را پشت گوشم فرستادم و زمزمه کردم:
-به خیر گذشت!
لپ هایش سرخ شده بودند. انگار جان دوباره به صورتش برگشته بود. گل از گلش شکفته بود و این بیشتر معذبم می کرد.
-خدا رو شکر. الحمدلله! برم خبر خوشو به بچم بدم یکم آروم بگیره! خداشاهده دیشب تا نزدیک صبح تو این خونه عین اسفند روی آتیش بالا پایین می پرید! سر اذان رفتم سر زدم دیدم تو اتاق نیست! دلم گفت برم تو تراس رفتم دیدم تو تاریکی نشسته کف زمین... بدنش یخ کرده بود. خدا می دونه چند ساعت تو اون حال بوده! تنش خشک شده بود! انگار روح از تنش رفته بود! فرستادمش حموم آب داغ گفتم یکم تنش گرم شه اما آخرش یه سرمای حسابی خورد! هنوز که هنوز تو رختخوابه. سابقه نداشت تا این ساعت بمونه خونه. البته تا صبحم بیدار بوده و اینم مزید بر علت...
آب دهانم را قورت می دهم و بی قرار دهان باز می کنم تا حال الانش را بپرسم و باز دهانم را می بندم!
من این ساعت اومده بودم چون آمادگی دیدن محمد را نداشتم.
نه بعد از اینکه آمده بود و دلم را هوایی کرده بود و من از خودم خجالت می کشیدم وقتی آن حجم از خواستن را نسبت به او در وجودم می دیدم و برای لحظه ای فکر کرده بودم که می توانم با آدم دیگری جفت بودن را امتحان کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#
-خیلی ترسیده بودم. محمد امین یه طوری اون شب اومد پِیِت که من گفتم یا زبونم لال تو راه خودشو به کشتن می ده یا اگرم سالم برسه اونقدر زیاده روی می کنه که خدایی نکرده شاید دوباره دلتو بشکنه. می دونستم بالاخره یه دل می شه و کار خودشو می کنه. نذر امام رضا کردم... گفتم اگر به خیر بگذره برم پابوسش نذرمو همونجا ادا کنم.
فکر می کرد که به خاطر محمد به صدرا جواب منفی داده بودم؟ خب شاید یکی از دلایلش این باشد، اما برای مادری که امیدوار است زود بود برای اینطور نتیجه گرفتن.
چون من نمی خواستم اگر به هر دلیلی نتوانستیم، دل نازکش شکسته نشود.
دستپاچه نگاه گرفتم و موهایم را پشت گوشم فرستادم و زمزمه کردم:
-به خیر گذشت!
لپ هایش سرخ شده بودند. انگار جان دوباره به صورتش برگشته بود. گل از گلش شکفته بود و این بیشتر معذبم می کرد.
-خدا رو شکر. الحمدلله! برم خبر خوشو به بچم بدم یکم آروم بگیره! خداشاهده دیشب تا نزدیک صبح تو این خونه عین اسفند روی آتیش بالا پایین می پرید! سر اذان رفتم سر زدم دیدم تو اتاق نیست! دلم گفت برم تو تراس رفتم دیدم تو تاریکی نشسته کف زمین... بدنش یخ کرده بود. خدا می دونه چند ساعت تو اون حال بوده! تنش خشک شده بود! انگار روح از تنش رفته بود! فرستادمش حموم آب داغ گفتم یکم تنش گرم شه اما آخرش یه سرمای حسابی خورد! هنوز که هنوز تو رختخوابه. سابقه نداشت تا این ساعت بمونه خونه. البته تا صبحم بیدار بوده و اینم مزید بر علت...
آب دهانم را قورت می دهم و بی قرار دهان باز می کنم تا حال الانش را بپرسم و باز دهانم را می بندم!
من این ساعت اومده بودم چون آمادگی دیدن محمد را نداشتم.
نه بعد از اینکه آمده بود و دلم را هوایی کرده بود و من از خودم خجالت می کشیدم وقتی آن حجم از خواستن را نسبت به او در وجودم می دیدم و برای لحظه ای فکر کرده بودم که می توانم با آدم دیگری جفت بودن را امتحان کنم!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر