کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۵۰۸
رزا با چهره ای متفکر چشم می چرخاند و جهانگیر خان لبخند زنان پشت سر رزا موهایش را نوازش می کند. از این توجه جرات می گیرد و با لب هایی جمع شده توضیح می دهد:


-خودش دفت سختته هرچی دوس دالی صدام کن... بگو به بابام خودت دفتی...


-درست نیست قربونت برم... شما با احترام صداشون کن. بگو آقا جون... باشه دخترم؟


-اذیت نکن دخترمو... بیا ببینم بابا... قرار بود بهم یاد بدی کارتون دانلود کنم. بیا ببینم موفق میشیم یا نه...


جهانگیر خان بود که با اخم هایی مصنوعی و در هم رفته تشری به محمد زد و رزا را از دست محمد گرفت. رزا حین رفتن با جهانگیر خان گفت:


-اگه باهوش باشی زود یادت میدم نگلان نباش...


محمد هم خنده اش گرفته بود و هم نمی خواست رزا تا این اندازه با پدرش راحت صحبت کند. انگار که با دوست هم سن و سالش حرف می زند.


-ولشون کن مادر... بابات خودش دوست داره باهاش سر و کله بزنه. عشق می کنه. هرچی یوسف باهامون نجوشید رزا داره تلافیشو در می کنه. باباتم عقده هاشو می خوابونه. آرزوش بود با نوه هاش بازی کنه. کی دیدی بابات ساعت هفت خونه باشه؟ از همون وقتی ام که اومد یک سره داره با رزا بازی میکنه.


درست می گفت. قطعا هر دو از این زمانی که با هم دارند لذت می برند. بعدا هم می توانست به رزا گوشزد کند که صمیمیتی توام با احترام با پدرش داشته باشد.


-برو لباساتو عوض کن میزو بچینم بیا شامتو بخور.


تشکر می کند و خیلی سریع به اتاقش می رود و لباسش را عوض می کند و باز می گردد. به آشپزخانه می رود و پشت میز می نشیند.


منیر خانوم یک چای برای خودش می ریزد و کنار محمد روی صندلی می نشیند. محمد با بسم الله شروع به خوردن می کند و منیر خانوم نباتی را داخل چایش می اندازد و مشغول هم زدنش می شود.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر