کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۴۹۱
#


خیلی عادی به خرد کردن خیار ادامه دادم و بدون اینکه نگاهش کنم می گویم:


-کار من اونجا تموم شده. خونه رو باید تحویل بدیم تا آخر هفته. و اینکه کاری هم اونجا نداریم. زندگی ما اینجاست. من از شنبه باید برگردم سرکارم. باید تا آخر هفته وسایلمونو از اصفهان جمع کنم بار کنم بیارم. وقتی نیست دیگه!


من خودم یخ زده بود... محمد خشک شده و مهشید کنار من داشت می لرزید!


آب دهانم را قورت دادم و وقتی برای لحظات طولانی صدایی از محمد در نیامد سر چرخاندم و نگاهش کردم.


رزا را روی زمین گذاشت و رزا کاملا حس کرده بود که مسئله ای این میان در جریان است. فضا به شدت تنش زا و سنگین بود.


مهشید نیم سرفه ای زد و کوتاه سلام داد. سریع به سمت رزا رفت و دستش را گرفت تا او را به بهانه ی تعویض لباسش به اتاق ببرد.


سرم را به کارم گرم کردم و وقتی نزدیک شدنش را حس کردم بی ربط گفتم:


-خوش گذشت؟

از صبح که بیدار شده بودیم رزا پایش را در یک کفش کرده بود که با پدرش به پارکی برود که همیشه با من رفته و آنجا را به او نشان دهد.


-فکر نمی کنی که این مسئله رو باید زودتر به من می گفتی؟


صدایش از خشم می لرزید! بدون اینکه نگاهش کنم شدت خشمش دستم آمد!


دم عمیقی گرفتم و به روی خودم نیاوردم عصبانیتش را...


-چی رو باید می گفتم؟ چیزی نبود که ندونی... من کارم تهران تموم شده بود. قرارداد ما با هم به...


-قرارداد چه کوفتیه! صحبت ما قرارداده؟


شانه هایم از شدت ترس بالا پریدند. هول و مضطرب تشر زدم:


-آروم صحبت کن... صداتو بیـ...

-منو نگاه کن با من حرف می زنی! می گم بحث ما قرارداده؟ واسه قرارداد اومدی اصفهان؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر