کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23K photos
28.3K videos
95 files
42.4K links
Download Telegram
#پارت۴۷۹

جدی جدی می گفت؟ داشت مرا به خاطر پذیرایی از خودش سرزنش می کرد؟


-ببخشید که خواستم آداب میزبانی به جا بیارم جناب!


پوف کلافه ای کشید و حین اینکه یک تکه یخ را از قالب خارج می کرد، نالید:


-منظورم این نبود. هوف... ولش کن! الان مطمئنی خوبی؟ نریم درمونگاه چک بشی؟


چرا حس می کردم طبع شوخش گل کرده بود امروز؟ برای یک سوختگی ساده به درمانگاه می رفتم؟


آرام یخ را روی زخمم گذاشت و دقیق زیر نظرم گرفت و منتظر کوچکترین واکنشی مبنی بر سوزش و درد کشیدنم بود.


دستم را عقب کشیدم و بی تفاوت لب زدم:


-نیازی نیست! من پوست کلفت تر از این حرفام!


سینی را برداشتم و به پذیرایی رفتم. روی میز قرارش دادم و به اتاق رفتم تا به رزا سر بزنم.


به محض ورود نگاهم به آیینه افتاد. زنی رنگ و رو رفته در پیراهن و شلوار مشکی با چشمانی سرخ و پف کرده... دستی زیر چشمانم کشیدم و دسته موی رها شده جلوی صورتم را پشت گوشم بردم.

اصلا چرا اهمیت داشت که ظاهرم چگونه باشد؟


بالا سر رزا رفتم و وقتی مطمئن شدم که خواب است، به پذیرایی برگشتم.


روبرویش نشستم و تا نگاهم به چشمانش افتاد لب زد:


-نباش!


اخم هایم به نشانه ی نفهمیدن در هم رفت و محمد با صدای گرفته ای گفت:


-من هستم دیگه... نمی خوام پوست کلفت باشی. نمی ذارم دیگه درد بکشی... اما اگه دردم داشتی تو خودت نریز. بی تابی کن، غر بزن، ناز کن... برای من!


به آنی از گفتن پشیمانم کرد. دستم داشت می لرزید. مشتشان کردم...


-اگه تو وقتی رزا تب می کرد چند شبانه روز نمی خوردی و نمی خوابیدی و زندگی یادت می رفت باید بتونی درک کنی. چون منم اون حسو به تو دارم. یه آخ می گی یه خار تو قلبم می ره. تا مطمئن نشم خوبی، حالم خوب نمی شه!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر