کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.7K videos
95 files
42.9K links
Download Telegram
#پارت۴۷۸

فنجان ها را پر می کنم و ادامه می دهم:


-رزا تا همیشه منو داره و نیاز به حمایت مالی از سمت کسی نداره! من از اون اولم گفتم. من از سمت شما و خانواده اتون ذره ای انتظار ندارم. فقط خانواده اش باشین همین!


سرم داغ بود و حس می کردم کسی گلویم را گرفته و با فشار هوا را از درون ریه هایم می دزدد که این چنین بی نفسی گریبان گیرم شده بود.


سینی را برمی دارم و تا می چرخم با دیدن محمد درست پشت سرم ترسیده عقب می کشم.


با تکان دادن ناگهانی سینی و سر ریز شدن چای روی دستم ناله ی پر دردی از گلویم بلند می شود.


-یا خدا... شهرزاد؟


سینی را از دستم می گیرد و شیر آب را فورا باز می کند و دستم را زیر اب سرد می گیرد...


-معذرت می خوام... ببخشید عزیز دلم... فکر نمی کردم یهویی برگردی... نوچ... لعنت به من... می سوزه؟ ها؟ پماد دارین تو خونه؟ بریم درمونگاه؟


لبم را گزیده و سوزش دستم را از یاد برده ام وقتی سوزش قلبم بیشتر است!


چرا محبت ها و نگرانی هایش انقدر دلنشین بود و همزمان انقدر اذیتم می کرد؟


-خوبم محمد...


دستم را از زیر شیر بیرون می آورد و سرش را خم می کند و با دقت نگاهش می کند.


نوک انگشتش را روی قسمتی که قرمز شده می کشد و من نه از فرط سوزش بلکه از شدت حسی که در دلم می ریخت، لرزیدم.


هول شده نگاهم کرد و حین فوت کردن پوستم نالید:


-جان... جان... بمیرم من... نوچ... چکارش کنم؟ یخ بذارم روش؟ یخ دارین؟


دستم را آرام از دستش بیرون کشیدم و گفتم:


-خوبم محمد... خوبم.


حین اینکه به سمت یخچال می رفت قسمت بالایی را باز کرد و حین در آوردن یک قالب یخ غر زد:


-من چایی می خواستم چکار کنم؟ گفتم بشین دو دقیقه حرف بزنیم من برم گورم گم کنم... ببین چکار میکنی؟

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
#پارت۴۷۸

فنجان ها را پر می کنم و ادامه می دهم:


-رزا تا همیشه منو داره و نیاز به حمایت مالی از سمت کسی نداره! من از اون اولم گفتم. من از سمت شما و خانواده اتون ذره ای انتظار ندارم. فقط خانواده اش باشین همین!


سرم داغ بود و حس می کردم کسی گلویم را گرفته و با فشار هوا را از درون ریه هایم می دزدد که این چنین بی نفسی گریبان گیرم شده بود.


سینی را برمی دارم و تا می چرخم با دیدن محمد درست پشت سرم ترسیده عقب می کشم.


با تکان دادن ناگهانی سینی و سر ریز شدن چای روی دستم ناله ی پر دردی از گلویم بلند می شود.


-یا خدا... شهرزاد؟


سینی را از دستم می گیرد و شیر آب را فورا باز می کند و دستم را زیر اب سرد می گیرد...


-معذرت می خوام... ببخشید عزیز دلم... فکر نمی کردم یهویی برگردی... نوچ... لعنت به من... می سوزه؟ ها؟ پماد دارین تو خونه؟ بریم درمونگاه؟


لبم را گزیده و سوزش دستم را از یاد برده ام وقتی سوزش قلبم بیشتر است!


چرا محبت ها و نگرانی هایش انقدر دلنشین بود و همزمان انقدر اذیتم می کرد؟


-خوبم محمد...


دستم را از زیر شیر بیرون می آورد و سرش را خم می کند و با دقت نگاهش می کند.


نوک انگشتش را روی قسمتی که قرمز شده می کشد و من نه از فرط سوزش بلکه از شدت حسی که در دلم می ریخت، لرزیدم.


هول شده نگاهم کرد و حین فوت کردن پوستم نالید:


-جان... جان... بمیرم من... نوچ... چکارش کنم؟ یخ بذارم روش؟ یخ دارین؟


دستم را آرام از دستش بیرون کشیدم و گفتم:


-خوبم محمد... خوبم.


حین اینکه به سمت یخچال می رفت قسمت بالایی را باز کرد و حین در آوردن یک قالب یخ غر زد:


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر


-من چایی می خواستم چکار کنم؟ گفتم بشین دو دقیقه حرف بزنیم من برم گورم گم کنم... ببین چکار میکنی؟