#پارت۴۵۸
-چرا حس می کنم که باید تا جون تو پاهام هست با نهایت سرعت از این در برم بیرون؟
سرم را می چرخانم و نگاهش می کنم... تکخند می زنم و او حرفش را با لحن شوخی گفت اما من به این فکر می کنم که قطعا چیزهایی که می خواهم نشانش دهم برایش خوشایند نخواهد بود!
و شاید به قول خودش بهتر باشد همین لحظه پیشنهادش را پس بگیرد و عقب بکشد!
-اینایی که قراره بهت نشون بدم عمیق ترین اسرار دلمه. نمی دونم چرا... اما وقتی اون روز تمام احساست رو گفتی باورت کردم. باور کردم که احساست واقعیه. نمی دونم شاید این یه موهبت یا نفرینه اما می تونم احساس آدما رو به خوبی درک کنم. صداقت توی حرفات جای هیچ شک و شبهه ای برام نمی ذاره. بنابراین تصمیم گرفتم که منم سفره ی دلم رو برات باز کنم...
پلک هم نمی زند. باحالی که هنوز حرفی نزده ام اما بوی غم و رنجی که از دلم برخواسته را حس کرده...
صدای نفس های تند شده اش می گوید که استرس مرا حس کرده و به او هم سرایت کرده است.
مخفی ترین پوشه ی درون هارد را باز می کنم و تک فیلم بیست و هفت دقیقه ای درون فولدر را پخش میکنم. تصویر روی صفحه رنگ را از صورتم می پراند و دلم به خونریزی می اندازد...
فیلمی از من درست چند دقیقه مانده که خانه را برای زایمان به مقصد بیمارستان ترک کنم.
درد امانم را بریده و درست هفده ساعت تمام درد کشیدم و به بیمارستن نرفتم تا فاصله ی زمانی درد هایم کم شود و بعد بروم.
به خاطر اینکه مجبور نباشم یک شب اضافه در بیمارستان بمانم و هزینه ی اضافه بپردازم.
نگاهش نمی کنم اما به وضوح شنیدم که شهرزاد داغان و از نا افتاده ی درون فیلم نفس را در سینه ی محمد حبس کرد...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر
-چرا حس می کنم که باید تا جون تو پاهام هست با نهایت سرعت از این در برم بیرون؟
سرم را می چرخانم و نگاهش می کنم... تکخند می زنم و او حرفش را با لحن شوخی گفت اما من به این فکر می کنم که قطعا چیزهایی که می خواهم نشانش دهم برایش خوشایند نخواهد بود!
و شاید به قول خودش بهتر باشد همین لحظه پیشنهادش را پس بگیرد و عقب بکشد!
-اینایی که قراره بهت نشون بدم عمیق ترین اسرار دلمه. نمی دونم چرا... اما وقتی اون روز تمام احساست رو گفتی باورت کردم. باور کردم که احساست واقعیه. نمی دونم شاید این یه موهبت یا نفرینه اما می تونم احساس آدما رو به خوبی درک کنم. صداقت توی حرفات جای هیچ شک و شبهه ای برام نمی ذاره. بنابراین تصمیم گرفتم که منم سفره ی دلم رو برات باز کنم...
پلک هم نمی زند. باحالی که هنوز حرفی نزده ام اما بوی غم و رنجی که از دلم برخواسته را حس کرده...
صدای نفس های تند شده اش می گوید که استرس مرا حس کرده و به او هم سرایت کرده است.
مخفی ترین پوشه ی درون هارد را باز می کنم و تک فیلم بیست و هفت دقیقه ای درون فولدر را پخش میکنم. تصویر روی صفحه رنگ را از صورتم می پراند و دلم به خونریزی می اندازد...
فیلمی از من درست چند دقیقه مانده که خانه را برای زایمان به مقصد بیمارستان ترک کنم.
درد امانم را بریده و درست هفده ساعت تمام درد کشیدم و به بیمارستن نرفتم تا فاصله ی زمانی درد هایم کم شود و بعد بروم.
به خاطر اینکه مجبور نباشم یک شب اضافه در بیمارستان بمانم و هزینه ی اضافه بپردازم.
نگاهش نمی کنم اما به وضوح شنیدم که شهرزاد داغان و از نا افتاده ی درون فیلم نفس را در سینه ی محمد حبس کرد...!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر