#پارت۴۲۸
-برم بگم چی؟ بگم چیه این خانوادم؟ تو نمی دونی وضعیت ما رو؟ هیچی این رابطه عادی نیست! اینکه تو بری تو یه جمعی که تو رو نمی شناسن و هیچی از گذشته ی تو نمی دونن اما خودشونو محق می دونن تا تو رو قضاوت کنن راحت نیست! داستان ما داستانی نیست که تو هر روز شنیده باشی. هرکسی که توی اون جمع شنیده که محمد قبلا ازدواج کرده و جدا شده و یه بچه داره که تا الان ازش خبر نداشته قراره که زوم کنه روی رفتارای من و محمد. تا بیشتر و بیشتر سر در بیاره. چون زنی که با محمد هیچ رابطه ای نداره نباید توی اون جمع باشه! اصلا تو یه نگاه به محمد و یه نگاه به من بکن!
سرجایم می نشینم و اشک گوشه چشمم را پیش از چکیدن می گیرم و می گویم:
-مطمئن باش انگشتای اتهام به سمت منه! چون منم که وصله ی ناجورشونم. منم که اگه تیپ و قیافم مثل اونا نیست پس یعنی ریگی به کفشم هست که محمد ازم جدا شده! یعنی زن درستی نبودم. یعنی متعهد نبودم... و هزار جور انگ دیگه! و اینا برای من اهمیتی نداره! نباید داشته باشه! تو می دونی که که بدتر از ایناشو از سر گذروندم! اما نمی دونم چم شده...
اینجای داستان بود که برایم خجالت آور بود! چون وقتی من می گویم من زنی هستم که با خودم و موجودیتم در صلحم و به افکار پوسیده اهمیتی نمی دهم نباید در زمان درس پس دادن و امتحان این چنین خودم را ببازم!
شرم آور بود و دلیلش برایم شرم آور تر...
-من نمی خوام که برام مهم باشه! اما...
لب هایم می لرزد و دستانم را در هم گره می کنم و فشار می دهم تا خشمم را خالی کنم.
می خواهم ادامه بهم که مهشید پیش از من جمله ام را کامل می کند...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-برم بگم چی؟ بگم چیه این خانوادم؟ تو نمی دونی وضعیت ما رو؟ هیچی این رابطه عادی نیست! اینکه تو بری تو یه جمعی که تو رو نمی شناسن و هیچی از گذشته ی تو نمی دونن اما خودشونو محق می دونن تا تو رو قضاوت کنن راحت نیست! داستان ما داستانی نیست که تو هر روز شنیده باشی. هرکسی که توی اون جمع شنیده که محمد قبلا ازدواج کرده و جدا شده و یه بچه داره که تا الان ازش خبر نداشته قراره که زوم کنه روی رفتارای من و محمد. تا بیشتر و بیشتر سر در بیاره. چون زنی که با محمد هیچ رابطه ای نداره نباید توی اون جمع باشه! اصلا تو یه نگاه به محمد و یه نگاه به من بکن!
سرجایم می نشینم و اشک گوشه چشمم را پیش از چکیدن می گیرم و می گویم:
-مطمئن باش انگشتای اتهام به سمت منه! چون منم که وصله ی ناجورشونم. منم که اگه تیپ و قیافم مثل اونا نیست پس یعنی ریگی به کفشم هست که محمد ازم جدا شده! یعنی زن درستی نبودم. یعنی متعهد نبودم... و هزار جور انگ دیگه! و اینا برای من اهمیتی نداره! نباید داشته باشه! تو می دونی که که بدتر از ایناشو از سر گذروندم! اما نمی دونم چم شده...
اینجای داستان بود که برایم خجالت آور بود! چون وقتی من می گویم من زنی هستم که با خودم و موجودیتم در صلحم و به افکار پوسیده اهمیتی نمی دهم نباید در زمان درس پس دادن و امتحان این چنین خودم را ببازم!
شرم آور بود و دلیلش برایم شرم آور تر...
-من نمی خوام که برام مهم باشه! اما...
لب هایم می لرزد و دستانم را در هم گره می کنم و فشار می دهم تا خشمم را خالی کنم.
می خواهم ادامه بهم که مهشید پیش از من جمله ام را کامل می کند...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪