#پارت۴۱۲
نگاهی به مهشید می کند و من می بینم که مهشید حتی از جایش هم تکان نخورده و این یعنی توانایی رویارویی با او را ندارد!
و من دلم پاره پاره می شود وقتی مهشید سرزبان دارم را اینگونه مظلوم و در خود رفته می بینم!
-خیر!
جا خورده ابرویی بالا می دهد و می خندد و با همان خنده می گوید:
-اولیاشی شما؟
تمسخر گونه گفت اما من که حرف از این جماعت نمی خوردم...
-مفتششم من! مشکلی داری شما؟ بیرون از شرکت و خارج ساعت کاری تماس بگیر اگر مایل بود می بینه شما رو، الان مشغول کاریم مزاحم نشین لطفا!
مطمئن بودم که مهشید دلش نمی خواهد که با او صحبتی داشته باشد. و تا هر زمانی که می خواست من اجازه ی نزدیک شدن این مرد را به او نمی دادم.
انگار که انتظار این پاسخ را از جانب من نداشت و بیش از این صبری برایش نماند قدمی به سمت میز مهشید می رود...
-مهشید این مسخره بازیا چیه درمیاری؟ زبون نداری خودت جواب بدی؟ تلفن جواب نمیدی واسه من؟ مگه بچه ای؟ الان قهری مثلا؟
مهشید سرش را با کمی تاخیر بالا می آورد و با رنگی که من خوب می فهمم پریده، اما چهره ای که فکری و درگیر به نظر می رسد با لحنی آلوده به تمسخر می گوید:
-این که کسی تماستو جواب نمیده، میای تو اتاقش نادیده ات می گیره، جوابتو نمی ده، به نظرت چه منظوری داره؟ عا... بذار فکر کنم... سخت شد!
به ثانیه حالت چهره اش را تغییر می دهد و با لحن خشک و سنگینی می گوید:
-یعنی نمی خواد باهات حرف بزنه! اینم نمی تونی بفهمی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
نگاهی به مهشید می کند و من می بینم که مهشید حتی از جایش هم تکان نخورده و این یعنی توانایی رویارویی با او را ندارد!
و من دلم پاره پاره می شود وقتی مهشید سرزبان دارم را اینگونه مظلوم و در خود رفته می بینم!
-خیر!
جا خورده ابرویی بالا می دهد و می خندد و با همان خنده می گوید:
-اولیاشی شما؟
تمسخر گونه گفت اما من که حرف از این جماعت نمی خوردم...
-مفتششم من! مشکلی داری شما؟ بیرون از شرکت و خارج ساعت کاری تماس بگیر اگر مایل بود می بینه شما رو، الان مشغول کاریم مزاحم نشین لطفا!
مطمئن بودم که مهشید دلش نمی خواهد که با او صحبتی داشته باشد. و تا هر زمانی که می خواست من اجازه ی نزدیک شدن این مرد را به او نمی دادم.
انگار که انتظار این پاسخ را از جانب من نداشت و بیش از این صبری برایش نماند قدمی به سمت میز مهشید می رود...
-مهشید این مسخره بازیا چیه درمیاری؟ زبون نداری خودت جواب بدی؟ تلفن جواب نمیدی واسه من؟ مگه بچه ای؟ الان قهری مثلا؟
مهشید سرش را با کمی تاخیر بالا می آورد و با رنگی که من خوب می فهمم پریده، اما چهره ای که فکری و درگیر به نظر می رسد با لحنی آلوده به تمسخر می گوید:
-این که کسی تماستو جواب نمیده، میای تو اتاقش نادیده ات می گیره، جوابتو نمی ده، به نظرت چه منظوری داره؟ عا... بذار فکر کنم... سخت شد!
به ثانیه حالت چهره اش را تغییر می دهد و با لحن خشک و سنگینی می گوید:
-یعنی نمی خواد باهات حرف بزنه! اینم نمی تونی بفهمی؟
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪