کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت۴١۰

صدرا چشم درشت می کند و با تته پته می گوید:

-این چه حرفیه! گفتیم دوستیم دیگه! اولا که شهرزاد رو قانع می کنیم بیاد، نیادم با هم می ریم... البته اگر خودت دوست داشته باشی. من خوشحال میشم با دوستام آشناتون کنم...

-نه باور کنید بحث قانع کردن و این حرفا نیستش. می تونستم که میومدم. این روزا خیلی شلوغم... فعلا شرایطشو ندارم...

شرایطش را داشتم اما نباید امیدوارش می کردم. که حس نکند دیشب و بیرون رفتنمان هرچقدر هم که خوش گذشت، معنای خاصی دارد.

همانطور که قرار است با مهشید به دورهمی بروند و معنایی ندارد. صرفا همانند دو تا دوست اجتماعی...

این موقعیت خوبی بود تا ایده ی پیشرفت رابطه مان به چیزی فراتر از دوستی را از ذهنش خط بزند!

-خیله خب... اصرار نمی کنم. پس مهشید تو اوکیی؟ اگه آره زنگ بزنم با بچه ها هماهنگ کنم. اتفاقا این بار دورهمی خونه منه... از کمکتم می تونم استفاده کنم... خیلی تو این جور مسائل سر رشته ندارم.

صدرا نگاهش هنوز مردد روی من می چرخد و حس می کنم که دوست داشت بیشتر اصرار کند اما به خاطر این که به مهشید حس بدی دست ندهد سکوت کرد.

مهشید با تردید نگاهش می کند و لبانش را می گزد و فکر می کند. بعد از چند لحظه می گوید:

-امیدوارم که تو رودربایستی یه مهمونی ننداخته باشم به گردنت اما خب من هستم رو کمکمم حساب کن!

تک خندی می زند و حین اینکه به سمت در می رود می گوید:

-مطمئن باش که تو رودبایستی نیستم. وقتی دیدیشون ازشون بپرس. رو کمکتم حساب می کنم. در ضمن مدل موهای جدیدت بهت میاد. مبارک باشه...

مهشید بهت زده از پشت سر با نگاهش او را بدرقه می کند و حس می کنم که انتظار این جمله را نداشت کمی دستپاچه شده.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪

307 views20:18