#پارت۳۹۰
#
کنارم می ایستد و به منظره ای که من داشتم نگاه می کردم خیره می شود. نگاه من اما رو به اوست. با لحن با مزه ای می گوید:
-تو یه انرژی همراهت داری حتی وقتی که تنها ایستادی انگار یه محدوده ای رو دورت مشخص کردی که کسی به خودش اجازه نمیده که سرزده واردش بشه.
لبخند می زنم... حرف هایش را دوست دارم. من این خط را دورم کشیده بودم اما باید بگویم که هرکسی متوجه آن نمی شود. بی شمار آدم هایی بوده اند که با وقاحت حد و حدودها را در نوردیده اند و خم به ابرو نیاورده اند! دیدن این محدوده رابطه مستقیمی دارد با شعور آدم ها...
اما نمیگویم این ها را... ترجیح می دهم تا بحث را عوض کنم...
-به من گفتن که برای اینجا یه روف گاردن طراحی کنم. این جزو قراردادم نبوده اما خب گفتن از کارم راضی هستن. به فکرشون رسیده این قسمتم من طراحی کنم...
و امیدوار بودم که دلیلش همین باشد. نه اینکه محمد به این وسیله بخواهد مرا بیشتر در این شهر نگه دارد!
چون این راه حل ما نبود. اول و آخرش فرقی نمی کرد. من باید به شهرم باز می گشتم...
با ابرویی بالا رفته به سمتم بر میگردد و کمرش را به جانپناه تکیه می دهد و می گوید:
-شوخی می کنی؟ کارت بی نظیر بوده... یه طراحی ساده نبوده. همش فکر شده و با ظرافت و کارایی بالا... طوری شرکت عوض شده انگار که وارد یه ساختمون دیگه ای میشیم. معلومه دلشون می خواد روی همه ی شرکت دستی بکشی.
پوزخند می زنم. چون خوب می دانم که دلیلش این نیست. نمی دانم صدرا چه برداشتی از پوزخندم دارد که اصرار دارد من هم طرز فکر خودش را داشته باشم...
-الان چرا می خندی؟ غیر از اینه؟
نگاهش می کنم... مردد و با حس تلخ گناه.
-صدرا خیلی چیزا این وسط هست که تو ازشون خبر نداری!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
کنارم می ایستد و به منظره ای که من داشتم نگاه می کردم خیره می شود. نگاه من اما رو به اوست. با لحن با مزه ای می گوید:
-تو یه انرژی همراهت داری حتی وقتی که تنها ایستادی انگار یه محدوده ای رو دورت مشخص کردی که کسی به خودش اجازه نمیده که سرزده واردش بشه.
لبخند می زنم... حرف هایش را دوست دارم. من این خط را دورم کشیده بودم اما باید بگویم که هرکسی متوجه آن نمی شود. بی شمار آدم هایی بوده اند که با وقاحت حد و حدودها را در نوردیده اند و خم به ابرو نیاورده اند! دیدن این محدوده رابطه مستقیمی دارد با شعور آدم ها...
اما نمیگویم این ها را... ترجیح می دهم تا بحث را عوض کنم...
-به من گفتن که برای اینجا یه روف گاردن طراحی کنم. این جزو قراردادم نبوده اما خب گفتن از کارم راضی هستن. به فکرشون رسیده این قسمتم من طراحی کنم...
و امیدوار بودم که دلیلش همین باشد. نه اینکه محمد به این وسیله بخواهد مرا بیشتر در این شهر نگه دارد!
چون این راه حل ما نبود. اول و آخرش فرقی نمی کرد. من باید به شهرم باز می گشتم...
با ابرویی بالا رفته به سمتم بر میگردد و کمرش را به جانپناه تکیه می دهد و می گوید:
-شوخی می کنی؟ کارت بی نظیر بوده... یه طراحی ساده نبوده. همش فکر شده و با ظرافت و کارایی بالا... طوری شرکت عوض شده انگار که وارد یه ساختمون دیگه ای میشیم. معلومه دلشون می خواد روی همه ی شرکت دستی بکشی.
پوزخند می زنم. چون خوب می دانم که دلیلش این نیست. نمی دانم صدرا چه برداشتی از پوزخندم دارد که اصرار دارد من هم طرز فکر خودش را داشته باشم...
-الان چرا می خندی؟ غیر از اینه؟
نگاهش می کنم... مردد و با حس تلخ گناه.
-صدرا خیلی چیزا این وسط هست که تو ازشون خبر نداری!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪