#پارت۳۷۳
#
کف یک دستش را روی زانویی که عصبی وار روی زمین می کوبید می گذارد و یک دم نگاهش را از روی یلدا برنمی دارد...
-من میگم چیشده حاج خانوم! من خوب می دونم چی شده!
رو به یلدا با چشمانی که با نفرت جمع کرده بود و بینی کر شده دستی تکان می دهد و می گوید:
-دو دقه تیتاتری که راه انداختی رو جمع کن من که رفتم باز پهنش کن... واسه من فیلم نیا!
رنگ از روی یلدا رفته بود و محسن نگران حال همسر باردارش لب می زند:
-داداش یلدا قصد بدی نداشت. الان حالش خوب نیست اگه...
-بارداره؟ بره شکر کنه بارداره! بره شکر کنه که یه زنه! بره شکر کنه که زن توئه! که اگر نبود... به ولای علی دهنشو گل می گرفتم! مگه مغز خر خوردی زن! چطور به خودت اجازه دادی پاتو از حدت بیشتر دراز کنی؟ کی همچین جسارتی به تو داده من پوستشو بکنم بندازم جلوت؟
فریاد می زد... هر لحظه صدایش بالاتر می رفت... یلدا علنا داشت می لرزید...
منیر خانوم فورا به محمد نزدیک می شود تا آرامش کند. جهانگیر خان که تا به الان سکوت کرده بود با جدیت رو به محمد می کند:
-با صحبت حلش می کنیم. آروم باشین ببینیم چی شده. چه صحبتی بینشون تو آشپزخونه شده؟ تو خودت بودی؟ شنیدی؟
گر گرفته به سمت پدرش نگاه می کند و دستش مشت می کند و می توپد:
-بودم و شنیدم و کاش می مردم این روز رو نمی دیدم! این خزعبلاتو نمی شنیدم! یه کاره برگشته به دختره می گه نطفه بچتون حلاله یا نه! به دختر من!
حاج خانوم از پشت روی صندلی وا می رود و صدای هین گفتن محدثه و حاج با صدای ذکر گفتن جهانگیر خان قاتی می شود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
کف یک دستش را روی زانویی که عصبی وار روی زمین می کوبید می گذارد و یک دم نگاهش را از روی یلدا برنمی دارد...
-من میگم چیشده حاج خانوم! من خوب می دونم چی شده!
رو به یلدا با چشمانی که با نفرت جمع کرده بود و بینی کر شده دستی تکان می دهد و می گوید:
-دو دقه تیتاتری که راه انداختی رو جمع کن من که رفتم باز پهنش کن... واسه من فیلم نیا!
رنگ از روی یلدا رفته بود و محسن نگران حال همسر باردارش لب می زند:
-داداش یلدا قصد بدی نداشت. الان حالش خوب نیست اگه...
-بارداره؟ بره شکر کنه بارداره! بره شکر کنه که یه زنه! بره شکر کنه که زن توئه! که اگر نبود... به ولای علی دهنشو گل می گرفتم! مگه مغز خر خوردی زن! چطور به خودت اجازه دادی پاتو از حدت بیشتر دراز کنی؟ کی همچین جسارتی به تو داده من پوستشو بکنم بندازم جلوت؟
فریاد می زد... هر لحظه صدایش بالاتر می رفت... یلدا علنا داشت می لرزید...
منیر خانوم فورا به محمد نزدیک می شود تا آرامش کند. جهانگیر خان که تا به الان سکوت کرده بود با جدیت رو به محمد می کند:
-با صحبت حلش می کنیم. آروم باشین ببینیم چی شده. چه صحبتی بینشون تو آشپزخونه شده؟ تو خودت بودی؟ شنیدی؟
گر گرفته به سمت پدرش نگاه می کند و دستش مشت می کند و می توپد:
-بودم و شنیدم و کاش می مردم این روز رو نمی دیدم! این خزعبلاتو نمی شنیدم! یه کاره برگشته به دختره می گه نطفه بچتون حلاله یا نه! به دختر من!
حاج خانوم از پشت روی صندلی وا می رود و صدای هین گفتن محدثه و حاج با صدای ذکر گفتن جهانگیر خان قاتی می شود.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪