#پارت۳۵۱
گردنم تیر می کشد و نفس فراموشم شده... از جایش بلند می شود و در این فاصله ای که ایستاده قدش تا آسمان هفتم بلند به نظر می رسد. ترسناک و کریه...
-این قرتی بازیا مال خانواده ما نیست! تا آخر هفته ی بعد به تو و اون پسری که این آبروریزی رو درست کرده فرصت می دم که جایگاهتون رو به عنواد پسر و عروس این خانواده توی خانواده من تثبیت کنید!
چشمانم از این بازتر نمی شد! می خندم. با بهت و حیرت... ابرو هایم بالا پریده و دستم را روی دهانم می گذارم و به یکباره سکوت می کنم.
اما نگاه خشمگینش می گفت که شوخی ندارد!
-نمی تونید جدی باشید!
تیز نگاه می کند. وا می روم...
از قلب پاره پاره شده ام نمی گویم...
از نفرتی که از فکر به دوباره در کنار محمد قرار گرفتن در خونم قل می زند نمی گویم...
از وحشتی که با حرف هایش به جانم ریخته نمی گویم...
فقط با حیرت لب می زنم:
-محمد زن داره! درباره ی من چه فکری کردین؟
-زن داشته باشه! می تونه بازم همسر اختیار کنه!
به چه زبانی حرف می زد؟ دهانم باز و بسته می شود تا بپرسم اما هر ثانیه ای که می گذشت انگار حرف هایش بهتر در ذهنم می نشست، ولی نمی خواستم باور کنم...
-من... من بیام بشم زن دوم محمد؟ یه زن صیغه ای...
-مشکلت با زن دوم بودنه یا صیغه ای بودن؟ چون سری قبلم اسمی تو شناسنامه محمد نداشتی اما به نظر نمی اومد این جلوتو گرفته باشه از بدست آوردن لقب زن پسر من بودن!
مرا در آتش فرو کرد و پشت بندش یه سطل آب یخ روی من ریخت.
می سوزم و یخ زده ام... قلبم فغان می کشد و ایست قلبی کرده ام... این حالی بود که با حرف هایش به من دست داد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
گردنم تیر می کشد و نفس فراموشم شده... از جایش بلند می شود و در این فاصله ای که ایستاده قدش تا آسمان هفتم بلند به نظر می رسد. ترسناک و کریه...
-این قرتی بازیا مال خانواده ما نیست! تا آخر هفته ی بعد به تو و اون پسری که این آبروریزی رو درست کرده فرصت می دم که جایگاهتون رو به عنواد پسر و عروس این خانواده توی خانواده من تثبیت کنید!
چشمانم از این بازتر نمی شد! می خندم. با بهت و حیرت... ابرو هایم بالا پریده و دستم را روی دهانم می گذارم و به یکباره سکوت می کنم.
اما نگاه خشمگینش می گفت که شوخی ندارد!
-نمی تونید جدی باشید!
تیز نگاه می کند. وا می روم...
از قلب پاره پاره شده ام نمی گویم...
از نفرتی که از فکر به دوباره در کنار محمد قرار گرفتن در خونم قل می زند نمی گویم...
از وحشتی که با حرف هایش به جانم ریخته نمی گویم...
فقط با حیرت لب می زنم:
-محمد زن داره! درباره ی من چه فکری کردین؟
-زن داشته باشه! می تونه بازم همسر اختیار کنه!
به چه زبانی حرف می زد؟ دهانم باز و بسته می شود تا بپرسم اما هر ثانیه ای که می گذشت انگار حرف هایش بهتر در ذهنم می نشست، ولی نمی خواستم باور کنم...
-من... من بیام بشم زن دوم محمد؟ یه زن صیغه ای...
-مشکلت با زن دوم بودنه یا صیغه ای بودن؟ چون سری قبلم اسمی تو شناسنامه محمد نداشتی اما به نظر نمی اومد این جلوتو گرفته باشه از بدست آوردن لقب زن پسر من بودن!
مرا در آتش فرو کرد و پشت بندش یه سطل آب یخ روی من ریخت.
می سوزم و یخ زده ام... قلبم فغان می کشد و ایست قلبی کرده ام... این حالی بود که با حرف هایش به من دست داد!
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪