#پارت۳۳۹
در ذهن و فکر این مرد چه می گذرد؟ بهت زده ام و غرغر می کند:
-یه مرد تو این کوچه نیست اینو به شهرداری گزارش کنه! منم دیدم تا گزارش کنم و وایسیم تا برقکار بفرستن گفتم خودم اوکیش کنم. اصلا نگران نباش تو... تا هروقت لازم داشتی به کارت برس. من کارمو انجام بدم تو ماشین منتظرتونم. فکر کن من نیستم اصلا...
یک نگاه به مردی که داشت از نردبان تکیه داده شده به تیر برق بالا می آمد و مرد دیگری که از پایین نردبان را نگه داشته می اندازم و این دیگر نمی توانست یک شوخی باشد!
-فکر کنم تو نیستی؟ یعنی چی آخه...؟ تیر برق کوچه ما به تو چه آخه محمد! من نمی فهمم واقعا... الان یکی رد شه بپرسه چکاره ای که داری لامپ تیر کوچه ما رو عوض کنی چی میگی؟
مامان شبیه به یک گوجه سرخ و رسیده به نظر می رسید و مهشید سرش را پشت شونه ی مامان پنهان کرده و محمد با خونسردی پاسخ می دهد:
-اولا به کسی ربطی نداره. مگه هرکی از اینجا رد میشه سند منگوله دار دستشه؟ دوما... اگرم لازم شد، میگم یه شهروند مسئولم! کار خلاف نمی کنم که... حرص نخور خانوم. چیزی نشده که عزیزم... چرا انقدر بیخودی اعصابتو به هم می ریزی؟
چرا من این مرد را نمی کشتم؟ دقیقا چرا وقتی من داشتم از حرص می سوختم او تا به این اندازه ریلکس بود؟
آرامش و صبر را نشانش می دهم من! نفس عمیقی می گیرم و دستم را مشت می کنم با حرص می گویم:
-خیله خب... فقط من تا ده طول می کشه آماده شدنم. می تونی بری خودمون میایم ما...
-تا هروقت طول کشید مهم نیست. عجله نکن خانوم... هستم من...
-اما همین الان گفتی فکر کنم نیستی...!
-درسته! گفتم شما می تونی فکر کنی نیستم... اما من هرجا که فکرشم نمی کنی باشم، هستم...!
♡♡♡♡♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
در ذهن و فکر این مرد چه می گذرد؟ بهت زده ام و غرغر می کند:
-یه مرد تو این کوچه نیست اینو به شهرداری گزارش کنه! منم دیدم تا گزارش کنم و وایسیم تا برقکار بفرستن گفتم خودم اوکیش کنم. اصلا نگران نباش تو... تا هروقت لازم داشتی به کارت برس. من کارمو انجام بدم تو ماشین منتظرتونم. فکر کن من نیستم اصلا...
یک نگاه به مردی که داشت از نردبان تکیه داده شده به تیر برق بالا می آمد و مرد دیگری که از پایین نردبان را نگه داشته می اندازم و این دیگر نمی توانست یک شوخی باشد!
-فکر کنم تو نیستی؟ یعنی چی آخه...؟ تیر برق کوچه ما به تو چه آخه محمد! من نمی فهمم واقعا... الان یکی رد شه بپرسه چکاره ای که داری لامپ تیر کوچه ما رو عوض کنی چی میگی؟
مامان شبیه به یک گوجه سرخ و رسیده به نظر می رسید و مهشید سرش را پشت شونه ی مامان پنهان کرده و محمد با خونسردی پاسخ می دهد:
-اولا به کسی ربطی نداره. مگه هرکی از اینجا رد میشه سند منگوله دار دستشه؟ دوما... اگرم لازم شد، میگم یه شهروند مسئولم! کار خلاف نمی کنم که... حرص نخور خانوم. چیزی نشده که عزیزم... چرا انقدر بیخودی اعصابتو به هم می ریزی؟
چرا من این مرد را نمی کشتم؟ دقیقا چرا وقتی من داشتم از حرص می سوختم او تا به این اندازه ریلکس بود؟
آرامش و صبر را نشانش می دهم من! نفس عمیقی می گیرم و دستم را مشت می کنم با حرص می گویم:
-خیله خب... فقط من تا ده طول می کشه آماده شدنم. می تونی بری خودمون میایم ما...
-تا هروقت طول کشید مهم نیست. عجله نکن خانوم... هستم من...
-اما همین الان گفتی فکر کنم نیستی...!
-درسته! گفتم شما می تونی فکر کنی نیستم... اما من هرجا که فکرشم نمی کنی باشم، هستم...!
♡♡♡♡♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪