کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۳۴۰



شاید باید همین چند پله ای که بینمان فاصله بود را طی می کردم و این سرخوشی توی لحنش را فیزیکی پاسخ می دادم.

با یه مشت زیبا و دلفریب مثلا...

-هرطور راحتی!


با حرص غریدم و گوشی را قطع کردم. نفس نفس می زنم و به او که خیلی عادی و ریلکس با آن عینک آفتابی مشکی رنگش به ماشین غول پیکرش تکیه زده و پا روی پا انداخته و گوشی را درون جیب کتش فرو می کند، نگاه می کنم و همچون گاو خشمگین نفس می زنم.


طوری ژست گرفته بود و کوچه را برانداز می کرد انگار که او داروغه ی محل بود!

-لعنتی...


به سمت مامان و مهشید که برمیگردم با دیدن صورت های آماده ی انفجارشان، آتش درونم بیشتر زبانه می کشد.


-چیزی شده بگین ما هم بخندیم...!


غریدم و مهشید سرخ تر شد و مامان دست مهشید را در مشتش فشرد و گفت:


-نه فقط می دیدی اگه آبی شربتی چیزی لازمه ببریم براشون بالاخره زحمت دارن می کشن!


مهشید منفجر می شود از کمر پشت مامان تا می شود و مامان پشت می کند و از خنده ریسه می رود و من نمی فهمم واقعا کجای این دیوانگی ها این طور برایشان خنده دار آمده که پخش زمینند!


با فحش های زیر لبی به محمد پشت می کنم و می روم تا رزا را بیدار کنم. هرچه زودتر دوش بگیریم آماده شویم تا این فصاحت جمع شود.


هر روز هر روز پشت در خانه ی ما بود و من به خاطر رزا و وابستگی زیادش به او خرده نمی گرفتم.


اما نه اینکه انقدر واضح تو روز روشن مقابل خانه مان بایستد و در کارهایی که مربوط به او نبود دخالت کند!

نمی خواستم که تا وقتی اینجا هستیم مشکلی داشته باشیم. نمی فهمید که این رفتارهایش ممکن بود برایمان ایجاد مشکل کند؟

♡♡♡

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪