کدبانوی ایرانی🌻🌼😍

#پارت۳۲۲

هرچقدر منی در من باشد که اعتراف کند به چهره ی مردانه جذاب محمدی که همه ی زیبایی های خاص امثال صدرا را در نظرم بی رنگ می کند، اما این من بلد بود در دهان من بزند!

بلد بودم پوست زخم های کهنه ام را با خونسردی بکنم و از نو دردش را بکشم و یادم نرود که از کجا زخم خوردم!

-اومدن انگار...

از شیشه پایین را نگاه می کنم. محمد تنها از ماشین پیاده می شود.

نگاهش را در کوچه می چرخاند. بی هدف چند ثانیه همانطور می ایستد و سر و ته کوچه را نگاه می کند. تعجب می کنم به چه چیز نگاه می کرد؟

چشم ریز می کنم تا داخل ماشینش را بهتر ببینم. رزا کجا بود؟ تا جایی که می توانستم ببینم کسی در صندلی جلو هم نبود.

مادر و خواهرش کجا بودند پس؟ دلشوره می گیرم. عقب عقب می روم و بعد می چرخم و سریع به سمت چوب لباسی می دوم...

-چیشد؟

-رزا نبود انگار...

قلبم تند تند می زد. استرس غریبی گرفته بودم. رزا را بدون اجازه من کجا برده بود؟ بدون اینکه من بدانم؟

مامان از پشت سر نزدیکم می شود و آرام می گوید:

-خیله خب. شاید برده خونه خودشون...

خونم بیشتر به جوش می آید. تصویر خانوادگی محمد و همسرش و رزا در مغزم واضح تر می شود. تهوع به جانم می افتد. شالم را هول هولی روی سرم می اندازم و با غیض پاسخ می دهم:

-بدون اینکه به من بگه؟

چیز دیگری نمی گوید و من بدون لحظه ای تعلل تند تند پله ها را دوتا یکی رد می کنم و در را که باز می کنم محمد را می بینم که در عقب ماشین را باز کرده و خم شده تا احتمالا رزا را در آغوشش بگیرد و از ماشین پیاده کند.

به محض اینکه رزا را از ماشین بیرون می کشد نفس آرام می گیرد. چشم می بندم و دم عمیقی از هوای سرد می گیرم.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii

https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪

292 views20:56