#پارت۲۸۷
زمانی که تصور می کرد به خاطر نداشتن موقعیت اجتماعی و مالی خوب، محمد او را پشت سر گذاشته، آرزو می کرد که کاش آنقدری ثروت داشتند که به چشم محمد می آمد.
بعد تر حتی این آرزو را هم نداشت... فقط می خواست آنقدر داشته باشند تا در سخت ترین روزهایشان درد نان نداشته باشند.
وقتی هزار یک غصه سر دلشان سنگینی می کند تنها از پس خرج و مخارج اولیه ی زندگی بربیایند.
حالا اما به نظرش اگر تمام ذخایر طلای دنیا و ثروت های تمام نشدنی را هم به او می دادند، حاضر نبود کنار شخص اشتباهی حتی بایستد چه رسد که انتخابش کند یا آرزو کند که به واسطه داشتنشان انتخاب شود!
-توقع داری که من با شنیدن قصه ی تو بهت حق بدم که ترکم کردی اما نمیدم. نمی تونم وقتی می دونم که تو تنها به خاطر ظواهر من و زندگیم چشم روی من بستی و تصمیم گرفتی خودت رو توجیه کنی... که تو دنبال من اومدی، اما من نخواستم که پیدا بشم. چون خودت می دونی که اگر می خواستی می تونستی! از طریق دانشگاه، از طریق شماره سیم کارتم، از طریق لیست دعوتی های نمایشگاه... هزاران راه بود که تو منو پیدا کنی و تو اونقدر نفوذ و قدرت داشتی که هر کدومش برات به اندازه ی یه تماس گرفتن وقت ببره. اما نخواستی و محمد من به تو خرده نمی گیرم!
مشتش را مداوم روی پیشانی اش می کوبد و آرزو می کند این درد جان فرسایی که در سرش می پیچد همین لحظه جانش را بگیرد.
تب کرده بود و از زور درد سرش داشت جان می داد. میگرنی که از سر شب خودی نشان داده بود بالاخره با حقایق تلخی که شهرزاد در صورتش کوبانده بود به اوجش رسید.
شهرزاد بی خبر از حال محمد ادامه می دهد:
-من می تونم بفهمم که تو با اون پیش زمینه فکری و خانوادگی نمی تونستی درک کنی که من چرا جذبت شدم. نتونستی قدر اون چیزی رو که من داشتم به پات می ریختم رو بدونی و بفهمی.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
زمانی که تصور می کرد به خاطر نداشتن موقعیت اجتماعی و مالی خوب، محمد او را پشت سر گذاشته، آرزو می کرد که کاش آنقدری ثروت داشتند که به چشم محمد می آمد.
بعد تر حتی این آرزو را هم نداشت... فقط می خواست آنقدر داشته باشند تا در سخت ترین روزهایشان درد نان نداشته باشند.
وقتی هزار یک غصه سر دلشان سنگینی می کند تنها از پس خرج و مخارج اولیه ی زندگی بربیایند.
حالا اما به نظرش اگر تمام ذخایر طلای دنیا و ثروت های تمام نشدنی را هم به او می دادند، حاضر نبود کنار شخص اشتباهی حتی بایستد چه رسد که انتخابش کند یا آرزو کند که به واسطه داشتنشان انتخاب شود!
-توقع داری که من با شنیدن قصه ی تو بهت حق بدم که ترکم کردی اما نمیدم. نمی تونم وقتی می دونم که تو تنها به خاطر ظواهر من و زندگیم چشم روی من بستی و تصمیم گرفتی خودت رو توجیه کنی... که تو دنبال من اومدی، اما من نخواستم که پیدا بشم. چون خودت می دونی که اگر می خواستی می تونستی! از طریق دانشگاه، از طریق شماره سیم کارتم، از طریق لیست دعوتی های نمایشگاه... هزاران راه بود که تو منو پیدا کنی و تو اونقدر نفوذ و قدرت داشتی که هر کدومش برات به اندازه ی یه تماس گرفتن وقت ببره. اما نخواستی و محمد من به تو خرده نمی گیرم!
مشتش را مداوم روی پیشانی اش می کوبد و آرزو می کند این درد جان فرسایی که در سرش می پیچد همین لحظه جانش را بگیرد.
تب کرده بود و از زور درد سرش داشت جان می داد. میگرنی که از سر شب خودی نشان داده بود بالاخره با حقایق تلخی که شهرزاد در صورتش کوبانده بود به اوجش رسید.
شهرزاد بی خبر از حال محمد ادامه می دهد:
-من می تونم بفهمم که تو با اون پیش زمینه فکری و خانوادگی نمی تونستی درک کنی که من چرا جذبت شدم. نتونستی قدر اون چیزی رو که من داشتم به پات می ریختم رو بدونی و بفهمی.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪