#پارت۲۷۶
آنقدری نجیب است که میان ده ها مرد ساعت ها کار می کند اما هرگز ندیده که احدی به خود اجازه دهد ذره ای به او نزدیک شود!
و این تماما به نوع رفتار محکمش برمی گشت که ادب و احترام هرکسی را برانگیخته می کرد! انقدر که به قاعده و محکم رفتار می کرد.
آنقدری اصیل و پاک طینت است که در قلبش را به روی دشمنش هم باز می کند! آن چنان که برای گریه کردن حاج خانومی که مادر مسبب همه ی دلشکستگی هایش بود جانش داشت در می رفت!
آنقدری خدا شناس است که در سرما لباس از تن خود می کند و تن خلق مسکین خدا می کند! بی بهانه و بی درنگ از غذا و مالش به اندازه ی وسعش بخشش می کرد!
-ایشون...
دلش می خواست شهرزاد را آنطوری که خودش در این مدت کوتاه دیده به او بشناساند. اما نمی دانست چطور و چگونه بگوید!
می خواست بگوید اوست که مرا نمی پذیرد. حاضر نیست به با هم بودنمان حتی فکر کند اما نمی دانست که پدرش چه واکنشی نشان خواهد داد.
و حالا که فکرش را می کند انتظار ندارد که پدرش درکش کند چون این شرایط هیچ چیزش عادی نبود!
-محمد چی رو داری پنهان می کنی؟ میگی بچه داری، مادرت قسمم میده که حرف نامربوط نزنم. پرسجو نکنم. منم میگم باشه... سر پیری باید دست یه بچه رو بگیرم بیارم تو خونم چوب حراج به آبروم بزنم بگم نوه داشتم و خبر نداشتم... میگم قبول... اما انتظار نداشته باش بدون اینکه بدونم کی ان و چکارن تو خونه مون راهشون بدم!
برعکس ظاهری که تا این لحظه تلاش کرده بود آرام نگه دارد این بار بی اختیار صدایش بالا رفت و برافروخته ادامه داد:
-باید بدونم این زن کیه، به چه هدفی وارد خانواده ی من شده، کس و کارش کیه، چطور دختری تربیت کرده! من قبول کردم که در خونه‌ام رو به روشون باز کنم اما این تا همین جا روی روشن فکری من حساب کنید! همه چیز بستگی به اون زن داره!
♡♡♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
آنقدری نجیب است که میان ده ها مرد ساعت ها کار می کند اما هرگز ندیده که احدی به خود اجازه دهد ذره ای به او نزدیک شود!
و این تماما به نوع رفتار محکمش برمی گشت که ادب و احترام هرکسی را برانگیخته می کرد! انقدر که به قاعده و محکم رفتار می کرد.
آنقدری اصیل و پاک طینت است که در قلبش را به روی دشمنش هم باز می کند! آن چنان که برای گریه کردن حاج خانومی که مادر مسبب همه ی دلشکستگی هایش بود جانش داشت در می رفت!
آنقدری خدا شناس است که در سرما لباس از تن خود می کند و تن خلق مسکین خدا می کند! بی بهانه و بی درنگ از غذا و مالش به اندازه ی وسعش بخشش می کرد!
-ایشون...
دلش می خواست شهرزاد را آنطوری که خودش در این مدت کوتاه دیده به او بشناساند. اما نمی دانست چطور و چگونه بگوید!
می خواست بگوید اوست که مرا نمی پذیرد. حاضر نیست به با هم بودنمان حتی فکر کند اما نمی دانست که پدرش چه واکنشی نشان خواهد داد.
و حالا که فکرش را می کند انتظار ندارد که پدرش درکش کند چون این شرایط هیچ چیزش عادی نبود!
-محمد چی رو داری پنهان می کنی؟ میگی بچه داری، مادرت قسمم میده که حرف نامربوط نزنم. پرسجو نکنم. منم میگم باشه... سر پیری باید دست یه بچه رو بگیرم بیارم تو خونم چوب حراج به آبروم بزنم بگم نوه داشتم و خبر نداشتم... میگم قبول... اما انتظار نداشته باش بدون اینکه بدونم کی ان و چکارن تو خونه مون راهشون بدم!
برعکس ظاهری که تا این لحظه تلاش کرده بود آرام نگه دارد این بار بی اختیار صدایش بالا رفت و برافروخته ادامه داد:
-باید بدونم این زن کیه، به چه هدفی وارد خانواده ی من شده، کس و کارش کیه، چطور دختری تربیت کرده! من قبول کردم که در خونه‌ام رو به روشون باز کنم اما این تا همین جا روی روشن فکری من حساب کنید! همه چیز بستگی به اون زن داره!
♡♡♡♡
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪