#پارت۲۶۴
نگذاشت توضیح دهم و بلافاصله گفت:
-من نظر خدا رو نمی خوام... کمک و فلان ازت نمی خوام اگه می خوای کفشاتو واکس بزنم بده، اگرنمی خوای من گدا نیستم... فقط در ازای کار پول می گیرم...!
از مناعت طبعش خوشم آمده و غروری که در نگاهش موج می زند تحسینم را برانگیخته می کند.
-نخیرم... چرا رو ترش می کنی؟ خواستم بگم شانس بهت رو کرده یه خانوم متشخص می خواد سخت ترین دیکته ی عمرتو بهت بگه... ببینم خوندی یا داری بلوف می زنی...؟
به چالش می کشمش و خیلی زود در دامم می افتد.
-اگر خونده بودم چی؟
-اگر خونده بودی نهار مهمون من، اگر سه تا غلط ازت پیدا کنم نهار منم تو باید حساب کنی... قبول؟
چشمانش برق می زند و مطمئن و بدون تردید شرط را می پذیرد. خوشحال بودم که به این بهانه می توانستم به او در حد خودم کمکی کرده باشم.
و من هرچه خواستم نوک بینی سرخ شده اش را نادیده بگیرم تا مبادا که از رفتارم ترحم برداشت کند نتوانستم.
شال گردن سرمه ای رنگم را از دور گردنم باز کردم و بدون نگاه کردن درون چشمان عسلی رنگش، شال را دور گردنش پیچیدم و غرغر کردم:
-شما بچه ها هیچوقت مراقب خودتون نیستین... مدام یکی باید بهتون تذکر بده... دختر منم از شال و کلاه بدش میاد... به زور تو این هوای سرد می پوشونمش...
انگار که نقشه ام زیاد نگرفت که اخم هایش در هم رفت معلوم بود که خوشش نیامده است.
دستم را پس نزد اما بینی اش را چین داد و عوض تشکر گفت:
-چقدر ادکلن رو خودت خالی کردی...!
می خندم و بچه پرویی نثارش می کنم...
برخلاف تصور اولیه ام با قضاوت از روی جثه ی ریزش، ده ساله بود و سال چهارمی.
نگاهم را دور می گردانم اما کسی رو نمی بینم ولی سنگینی نگاهی را داشتم با همه وجودم حس می کردم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
نگذاشت توضیح دهم و بلافاصله گفت:
-من نظر خدا رو نمی خوام... کمک و فلان ازت نمی خوام اگه می خوای کفشاتو واکس بزنم بده، اگرنمی خوای من گدا نیستم... فقط در ازای کار پول می گیرم...!
از مناعت طبعش خوشم آمده و غروری که در نگاهش موج می زند تحسینم را برانگیخته می کند.
-نخیرم... چرا رو ترش می کنی؟ خواستم بگم شانس بهت رو کرده یه خانوم متشخص می خواد سخت ترین دیکته ی عمرتو بهت بگه... ببینم خوندی یا داری بلوف می زنی...؟
به چالش می کشمش و خیلی زود در دامم می افتد.
-اگر خونده بودم چی؟
-اگر خونده بودی نهار مهمون من، اگر سه تا غلط ازت پیدا کنم نهار منم تو باید حساب کنی... قبول؟
چشمانش برق می زند و مطمئن و بدون تردید شرط را می پذیرد. خوشحال بودم که به این بهانه می توانستم به او در حد خودم کمکی کرده باشم.
و من هرچه خواستم نوک بینی سرخ شده اش را نادیده بگیرم تا مبادا که از رفتارم ترحم برداشت کند نتوانستم.
شال گردن سرمه ای رنگم را از دور گردنم باز کردم و بدون نگاه کردن درون چشمان عسلی رنگش، شال را دور گردنش پیچیدم و غرغر کردم:
-شما بچه ها هیچوقت مراقب خودتون نیستین... مدام یکی باید بهتون تذکر بده... دختر منم از شال و کلاه بدش میاد... به زور تو این هوای سرد می پوشونمش...
انگار که نقشه ام زیاد نگرفت که اخم هایش در هم رفت معلوم بود که خوشش نیامده است.
دستم را پس نزد اما بینی اش را چین داد و عوض تشکر گفت:
-چقدر ادکلن رو خودت خالی کردی...!
می خندم و بچه پرویی نثارش می کنم...
برخلاف تصور اولیه ام با قضاوت از روی جثه ی ریزش، ده ساله بود و سال چهارمی.
نگاهم را دور می گردانم اما کسی رو نمی بینم ولی سنگینی نگاهی را داشتم با همه وجودم حس می کردم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪