کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23K photos
28.4K videos
95 files
42.6K links
Download Telegram
#پارت۲۶۱

-اینش مهم نیست. من بهش گفتم شرایطم چیه... منتظرم خودشون تماس بگیرن و این نامزدی رو به هم بزنن... شهرزاد منو قبول کنه یا نکنه فرقی تو اصل ماجرا نداره... الان تو این برهه از زندگیم هیچ چیز از رزا برام مهم تر نیست.

-محمد؟ اگر... بابات...

سردردش بیشتر شده بود و حس می کرد کسی داشت مغزش را چنگ می زد.

به سمت منیر خانوم برمیگردد و با لحنی که جدیت در آن موج می زد می گوید:

-من اگر تسلیم خواسته بابا شدم و اون وصلت رو قبول کردم چون اون موقع برام مهم نبود. چون تصمیمی برای زندیگیم نداشتم و این دخترو اون دختر فرقی برام نداشت. اما حالا من یه تصمیمی برای زندگیم گرفتم و فکر می کنم که تو این سن نیازی نباشه که دنبال تائید بابام باشم. بابا می تونه کنار بیاد و برای دخترم پدر بزرگ باشه می تونه هم مخالفت کنه و اونو نپذیره اون وقت هرگز دیگه نه من و نه دخترم رو نمی بینه.

رنگ از روی منیر خانوم می پرد. نمی شد که سرنوشت دوباره تکرار شود!

نمی شد که پدر و پسر دوباره مقابل هم قرار بگیرند!

با صدایی لرزان دستش را روی دهانش می گذارد و می گوید:

-محمد من چه کوتاهی توی تربیت تو کردم که گذشتن از آدمای زندگیت انقدر برات راحته؟ کم بهت محبت کردم؟ کم مهر و عاطفه به پات ریختم؟ چرا انقدر بی عاطفه ای تو؟ یه بار گذاشتی رفتی بس نبود؟ یه بار دختر مردمو تو سخت ترین شرایط رها کردی بس نبود؟ حالا تا دوباره عرصه بهت تنگ شد بازم فرار؟

او بی عاطفه نبود! به خدا قسم که نبود! موضوع شهرزاد یک اشتباه محض بود و فرق داشت اما چه آن موقع و چه حالا به خاطر عشق و محبتش بود که می خواست پایش را در یک کفش کند و پشت دخترش را خالی نکند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪