#پارت۲۵۶
پچ پچ گونه و اما با زهری که دهانم را تلخ کرده بود، حرف می زدم...
پلکش می پرد و فکش روی هم قفل شده و نگاهش را می گیرد، اما من بدون توجه به مشت های گره کرده ای که می خواست لرزش دستانش را از دیدم پنهان کند قلب خودم را سبک می کنم...
-اما نیازی به تشکر نیست! نه چون آدم بخشنده ای هستم، چون به خاطر خودم این کارو کردم، به خاطر دخترم...! برعکس تو من بلدم برای آدمیت بجنگم و انسانیتم رو فراموش نکنم. برای اینکه هیچوقت جلوی خودم و قلبم شرمنده نباشم، برای خانوادم، برای رزا هرکاری می کنم! کاش فقط یکم، یه ذره، یاد می گرفتی که به خاطر داشته هات شاکر باشی!
***
صدای بسته شدن در اتاق که به گوش پریچهر خانوم می رسد خیرگی را تمام می کند و با صدای آرام اما محکمی می گوید:
-خانوم فرهمند من سنی ازم گذشته. شما ب بسم الله رو بگی من ختم کردم تا ته قصه رو! شما اینجا تشریف آوردین قدمتون روی چشم. ما به این تصور که مادر بزرگ رزا برای دیدنش داره میاد در خونمون رو به روتون باز کردیم. هروقتم باز خواستین بیاین با رضایت دخترم، بازم در خونه ی ما بروی شما بازه... اما بهتره که نیت دیگه ای پشتش نباشه! خبر دارم آقازاده نامزد دارن و در شرف ازدواج هستن. گذشته چی بوده و چی شده رو کاری ندارم اما این موضوع به من به عنوان یه مادر امنیت فکری می ده. که دختر من قرار نیست از یه سوراخ دوبار گزیده بشه!
منیر خانوم به خوبی منظور او را گرفت. از پس اخم های در هم کشیده اش، حرف های تند و قاطعش، ترس و درد یک مادر را می دید...
خودش یک مادر بود. چشمانش پر می شوند. این زن مادر همان دختر بود. قوی با دلی مهربان...
-پریچهر خانوم شما خانوم باسواد و خوش صحبتی هستی... من بلد نیستم مثل شما تو لفافه بگم... بلد نبودم مثل شما بچه ای تربیت کنم که الان سرم بالا باشه و بتونم با افتخار از داشتنش صحبت کنم.
♡رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
پچ پچ گونه و اما با زهری که دهانم را تلخ کرده بود، حرف می زدم...
پلکش می پرد و فکش روی هم قفل شده و نگاهش را می گیرد، اما من بدون توجه به مشت های گره کرده ای که می خواست لرزش دستانش را از دیدم پنهان کند قلب خودم را سبک می کنم...
-اما نیازی به تشکر نیست! نه چون آدم بخشنده ای هستم، چون به خاطر خودم این کارو کردم، به خاطر دخترم...! برعکس تو من بلدم برای آدمیت بجنگم و انسانیتم رو فراموش نکنم. برای اینکه هیچوقت جلوی خودم و قلبم شرمنده نباشم، برای خانوادم، برای رزا هرکاری می کنم! کاش فقط یکم، یه ذره، یاد می گرفتی که به خاطر داشته هات شاکر باشی!
***
صدای بسته شدن در اتاق که به گوش پریچهر خانوم می رسد خیرگی را تمام می کند و با صدای آرام اما محکمی می گوید:
-خانوم فرهمند من سنی ازم گذشته. شما ب بسم الله رو بگی من ختم کردم تا ته قصه رو! شما اینجا تشریف آوردین قدمتون روی چشم. ما به این تصور که مادر بزرگ رزا برای دیدنش داره میاد در خونمون رو به روتون باز کردیم. هروقتم باز خواستین بیاین با رضایت دخترم، بازم در خونه ی ما بروی شما بازه... اما بهتره که نیت دیگه ای پشتش نباشه! خبر دارم آقازاده نامزد دارن و در شرف ازدواج هستن. گذشته چی بوده و چی شده رو کاری ندارم اما این موضوع به من به عنوان یه مادر امنیت فکری می ده. که دختر من قرار نیست از یه سوراخ دوبار گزیده بشه!
منیر خانوم به خوبی منظور او را گرفت. از پس اخم های در هم کشیده اش، حرف های تند و قاطعش، ترس و درد یک مادر را می دید...
خودش یک مادر بود. چشمانش پر می شوند. این زن مادر همان دختر بود. قوی با دلی مهربان...
-پریچهر خانوم شما خانوم باسواد و خوش صحبتی هستی... من بلد نیستم مثل شما تو لفافه بگم... بلد نبودم مثل شما بچه ای تربیت کنم که الان سرم بالا باشه و بتونم با افتخار از داشتنش صحبت کنم.
♡رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪