#پارت۲۴۹
#
-چطور این حرف رو می زنی؟ انقدر خوب و بخشنده نباش مادر... من به قصور خودم واقفم. اینطوری می خوای آرومم کنی؟ نگو اینطور...
می خواستم آرامش کنم اما حقیقت این بود!
-اما اینطوریه حاج خانوم... حقیقت اینه که من اشتباه کردم و همه چیزم رو به پای یه عشق کاذب گذاشتم. فکر می کردم که اون عشق همون عشقیه که یکبار برای همیشه قراره تجربه اش کنم پس باید همه چیزمو پاش بذارم. جوونی کردم، خامی کردم... محمدم انتخابش رو کرد. من نبودم. اتفاقاتی که بین من و ایشون افتاد مربوط به انتخابای اشتباه ما بود. از دو دنیای کاملا نامربوط به هم بودیم و من اون موقع اینو نمی دیدم. الان به وضوح می بینمش. اما حاج خانوم... من پشیمون نیستم.
چشمانش سو می گیرند و اشک هایش بند آمده و دستی زیر چشمش می کشد.
دستم را بین دستانش می گیرد و نوازش می کند و من خیلی تلاش می کنم تا قوی بمانم اما دست خودم نبود که وقتی از رزا حرف می زدم تمام وجودم شعله می کشید.
قطره اشکی از چشم چپم می چکد و بلافاصله دست می برم و پاکش میکنم.
لبخند پهنی روی صورتم می کشم تا حواسش را از آن اشک ناخوانده بگیرم...
-من تو بچگی پدرم رو از دست دادم. مادرم سرکار می رفت. دبیر بود. همیشه تنها بودم و شاید دلیلش همین بود که توی اون سن به امید پیدا کردن یه عشق حقیقی دستای یه غریبه رو گرفتم. اما وقتی رزا به دنیا اومد دیگه هیچ چیز از خدا نمی خواستم. اون بزرگترین و قشنگ ترین معجزه ی زندگی من شد. من از هیچ چیز پشیمون نیستم. من خوشبختم. اونقدر که هیچوقت توی زندگیم فکر نمی کردم چنین پایان قشنگی برام رقم بخوره. موقعی که...
سختم بود مقابل محمد و مادرش از عشق بگویم اما می خواستم دل این مادر را آرام کنم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
-چطور این حرف رو می زنی؟ انقدر خوب و بخشنده نباش مادر... من به قصور خودم واقفم. اینطوری می خوای آرومم کنی؟ نگو اینطور...
می خواستم آرامش کنم اما حقیقت این بود!
-اما اینطوریه حاج خانوم... حقیقت اینه که من اشتباه کردم و همه چیزم رو به پای یه عشق کاذب گذاشتم. فکر می کردم که اون عشق همون عشقیه که یکبار برای همیشه قراره تجربه اش کنم پس باید همه چیزمو پاش بذارم. جوونی کردم، خامی کردم... محمدم انتخابش رو کرد. من نبودم. اتفاقاتی که بین من و ایشون افتاد مربوط به انتخابای اشتباه ما بود. از دو دنیای کاملا نامربوط به هم بودیم و من اون موقع اینو نمی دیدم. الان به وضوح می بینمش. اما حاج خانوم... من پشیمون نیستم.
چشمانش سو می گیرند و اشک هایش بند آمده و دستی زیر چشمش می کشد.
دستم را بین دستانش می گیرد و نوازش می کند و من خیلی تلاش می کنم تا قوی بمانم اما دست خودم نبود که وقتی از رزا حرف می زدم تمام وجودم شعله می کشید.
قطره اشکی از چشم چپم می چکد و بلافاصله دست می برم و پاکش میکنم.
لبخند پهنی روی صورتم می کشم تا حواسش را از آن اشک ناخوانده بگیرم...
-من تو بچگی پدرم رو از دست دادم. مادرم سرکار می رفت. دبیر بود. همیشه تنها بودم و شاید دلیلش همین بود که توی اون سن به امید پیدا کردن یه عشق حقیقی دستای یه غریبه رو گرفتم. اما وقتی رزا به دنیا اومد دیگه هیچ چیز از خدا نمی خواستم. اون بزرگترین و قشنگ ترین معجزه ی زندگی من شد. من از هیچ چیز پشیمون نیستم. من خوشبختم. اونقدر که هیچوقت توی زندگیم فکر نمی کردم چنین پایان قشنگی برام رقم بخوره. موقعی که...
سختم بود مقابل محمد و مادرش از عشق بگویم اما می خواستم دل این مادر را آرام کنم...
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪