#پارت۲۴۸
چرا مثل مجسمه فقط نگاه می کند و جلو نمی آید؟ نمی توانستم این لحظات را درک کنم!
-من شرمندتم مادر... به خدا قسم من خبر نداشتم که پسر من این خبط و خطا رو کرده... من باید می دونستم ... من مادرشم باید از کاراش خبر داشته باشم.. من این پسر رو به دنیا آوردم تا اینجا بزرگش کردم... من غافل شدم... من باید یادش می دادم متعهد بودنو... سرم به بدبختیای خودم رفت غافل شدم... حلالم کن...
شوکه شده در جایم مانده ام و من نمی دانم چرا اما انگار که قلبم را داشتند از جایش بیرون می کشیدند.
انگار سینه ام را داشتند شرحه شرحه می کردند.
من... روزهایی خیلی قبل تر از امشب منتظر پسرش بودم تا بیاید و طلب بخشش کند. نوزادم را در آغوشش بگذارم و او دست رد به سینه ی دخترم نزند.
اما هرچه رزا بزرگتر شد من هم بی نیاز تر می شدم. یادم رفته بود زمانی روحم نیاز داشت که کسی به او بگوید که پشیمانم... که در حقت کوتاهی شده... حالا اما حس خوبی از شنیدنش نداشتم. آن هم از زبان این زن...
دوباره کنارش می نشینم و دستانش را در دست می گیرم و سعی می کنم تا بهت و شوک را از سر بگذرانم.
-نگید این حرف رو... من خودم یه مادرم. لطفا این حرف رو نزنید من از شما کینه ای ندارم. برعکس اتفاقا. اگر شرایط طور دیگه ای پیش می رفت و من شما رو زودتر می دیدم حتما به خاطر تربیت و بزرگ کردن پسری مثل محمد بهتون تبریک می گفتم.
با تعجب نگاهم می کند و به نظر اشک هایش بند آمده اما ناباوری را از نگاهش می خوام حق می دهم اما دروغ نمی گفتم.
بی وفایی محمد ربطی به تربیت مادرش نداشت. که من همیشه از احترامی که محمد به جنس زن جماعت می گذاشت در شگفت بودم و تحسینش می کردم.
-اون از تربیت و نزاکت، از حرمت قائل شدن به جنس زن چیزی کم نداشت. من شیفته ی همین اخلاقیاتش بودم که خب... اون احساس به وجود اومد. همه ی تلخیایی که بین من و ایشون اتفاق افتاد اصلا هیچ ارتباطی به شما نداره.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
چرا مثل مجسمه فقط نگاه می کند و جلو نمی آید؟ نمی توانستم این لحظات را درک کنم!
-من شرمندتم مادر... به خدا قسم من خبر نداشتم که پسر من این خبط و خطا رو کرده... من باید می دونستم ... من مادرشم باید از کاراش خبر داشته باشم.. من این پسر رو به دنیا آوردم تا اینجا بزرگش کردم... من غافل شدم... من باید یادش می دادم متعهد بودنو... سرم به بدبختیای خودم رفت غافل شدم... حلالم کن...
شوکه شده در جایم مانده ام و من نمی دانم چرا اما انگار که قلبم را داشتند از جایش بیرون می کشیدند.
انگار سینه ام را داشتند شرحه شرحه می کردند.
من... روزهایی خیلی قبل تر از امشب منتظر پسرش بودم تا بیاید و طلب بخشش کند. نوزادم را در آغوشش بگذارم و او دست رد به سینه ی دخترم نزند.
اما هرچه رزا بزرگتر شد من هم بی نیاز تر می شدم. یادم رفته بود زمانی روحم نیاز داشت که کسی به او بگوید که پشیمانم... که در حقت کوتاهی شده... حالا اما حس خوبی از شنیدنش نداشتم. آن هم از زبان این زن...
دوباره کنارش می نشینم و دستانش را در دست می گیرم و سعی می کنم تا بهت و شوک را از سر بگذرانم.
-نگید این حرف رو... من خودم یه مادرم. لطفا این حرف رو نزنید من از شما کینه ای ندارم. برعکس اتفاقا. اگر شرایط طور دیگه ای پیش می رفت و من شما رو زودتر می دیدم حتما به خاطر تربیت و بزرگ کردن پسری مثل محمد بهتون تبریک می گفتم.
با تعجب نگاهم می کند و به نظر اشک هایش بند آمده اما ناباوری را از نگاهش می خوام حق می دهم اما دروغ نمی گفتم.
بی وفایی محمد ربطی به تربیت مادرش نداشت. که من همیشه از احترامی که محمد به جنس زن جماعت می گذاشت در شگفت بودم و تحسینش می کردم.
-اون از تربیت و نزاکت، از حرمت قائل شدن به جنس زن چیزی کم نداشت. من شیفته ی همین اخلاقیاتش بودم که خب... اون احساس به وجود اومد. همه ی تلخیایی که بین من و ایشون اتفاق افتاد اصلا هیچ ارتباطی به شما نداره.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪