کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29K videos
95 files
43.3K links
Download Telegram
#پارت۲۴۷
#
-حاج خانوم؟

بهت زده صدایش می کنم و بالاخره دستانم را کار می اندازم و بازوهایش را می گیرم تا از خودم جدایش کنم..

-حالتون خوبه؟ مامان؟ رزا لطفا...

در این اوضاعی که نمی دانم حتی لحظه ی بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد ترجیح می دادم رزا نباشد.

حقیقتا انتظار هر رفتاری داشتم الا گریه های این زن...

مامان هم با چهره ای بهت زده رزا را در آغوشش بلند می کند و به سمت اتاق می رود.

منیر خانوم را به طرف مبل ها راهنمایی می کنم و روی یکی از آن ها می نشانم.

صورتش از اشک خیس بود و لب هایش از بغض زیادش می لرزید...

کنارش می نشینم و از روی میز یک لیوان آب برایش می ریزم و به دستش می دهم...

می خواهد حرف بزند اما بغض امانش نمی دهد و من واقعا نمی فهمم که این وسط چه اتفاقی افتاده است.

به محمد نگاه می کنم و حس می کنم هیچوقت تا به این اندازه او را مفلوک ندیده ام. چشمانش یکپارچه سرخ بود وصورتش کبود بود. دستش را روی دهانش گذاشته بود داشت با بغض مادرش را تماشا می کرد...

-من شرمندتم دخترم... من شرمندتم مادر... روم نمی شه بخدا طلب بخشش کنم ازت... من...

-حاج خانوم این چه حرفیه آخه دشمنتون شرمنده... نفرمایین...

حالم خوب نبود. هیچوقت در این شرایط قرار نگرفته بودم نمی دانستم چطور باید جوابش را بدهم و آرامش کنم.

لیوان آب را از دستش می گیرم و او غیر منتظره ترین کاری را که از یک مادر به سن او برمی آمد را انجام داد!

خم شد و می خواست که دستم را ببوسد! شوکه شده دستم را عقب کشیدم و نا خودآگاه از جا برخواستم.

-نکنید این کارو خانوم... لطفا... این کارا برای چیه؟ محمد؟

حواسم به حضور مادرش نبود. که شاید نخواهد من مردی را که از قضا همسر دارد به اسم کوچک صدا کنم. فقط جلو بیاید و کاری کند.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#پارت۲۴۷
#
-حاج خانوم؟

بهت زده صدایش می کنم و بالاخره دستانم را کار می اندازم و بازوهایش را می گیرم تا از خودم جدایش کنم..

-حالتون خوبه؟ مامان؟ رزا لطفا...

در این اوضاعی که نمی دانم حتی لحظه ی بعدی چه اتفاقی خواهد افتاد ترجیح می دادم رزا نباشد.

حقیقتا انتظار هر رفتاری داشتم الا گریه های این زن...

مامان هم با چهره ای بهت زده رزا را در آغوشش بلند می کند و به سمت اتاق می رود.

منیر خانوم را به طرف مبل ها راهنمایی می کنم و روی یکی از آن ها می نشانم.

صورتش از اشک خیس بود و لب هایش از بغض زیادش می لرزید...

کنارش می نشینم و از روی میز یک لیوان آب برایش می ریزم و به دستش می دهم...

می خواهد حرف بزند اما بغض امانش نمی دهد و من واقعا نمی فهمم که این وسط چه اتفاقی افتاده است.

به محمد نگاه می کنم و حس می کنم هیچوقت تا به این اندازه او را مفلوک ندیده ام. چشمانش یکپارچه سرخ بود وصورتش کبود بود. دستش را روی دهانش گذاشته بود داشت با بغض مادرش را تماشا می کرد...

-من شرمندتم دخترم... من شرمندتم مادر... روم نمی شه بخدا طلب بخشش کنم ازت... من...

-حاج خانوم این چه حرفیه آخه دشمنتون شرمنده... نفرمایین...

حالم خوب نبود. هیچوقت در این شرایط قرار نگرفته بودم نمی دانستم چطور باید جوابش را بدهم و آرامش کنم.

لیوان آب را از دستش می گیرم و او غیر منتظره ترین کاری را که از یک مادر به سن او برمی آمد را انجام داد!

خم شد و می خواست که دستم را ببوسد! شوکه شده دستم را عقب کشیدم و نا خودآگاه از جا برخواستم.

-نکنید این کارو خانوم... لطفا... این کارا برای چیه؟ محمد؟

حواسم به حضور مادرش نبود. که شاید نخواهد من مردی را که از قضا همسر دارد به اسم کوچک صدا کنم. فقط جلو بیاید و کاری کند.

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪