#پارت۲۳۶
اشاره اش به جیک تو جیک بودن های دائمی اش با مهشید است و مهشید در کمال حیرت من گونه هایش سرخ می شوند.
رزا با چشمانی گرد شده دستش را در دهانش فرو برده و محمد در همین حالش هم خم می شود و رزا را از آغوش نریمان می گیرد و دستش را از دهانش بیرون می کشد.
دور همان میزی که سینی را روی آن قرار داده بودم می نشینیم و مهشید دم گوشم پچ می زند:
-حالت خوبه؟ چیشدش آخه؟ کسی مزاحمت شد؟
-آره اما چیزی نبود... نمی دونم... میگم بریم خونه؟
-نه بابا... بچه ای... زشته حالا می گن قهر کردن. بشین سرجات. این بچه یه شب داره خوش می گذرونه.
دوست نداشتم اینجا بمانم. هم ترسیده بودم هم احساس می کردم شبمان دیگر خراب شده بود.
محمد را مقصر صد در صد می بینم اما می دانم پیش خودشان می گویند که اگر از آن ها جدا نمی شدم این اتفاق هم نمی افتاد.
ترجیح می دهم سکوت کنم و به محمد نگاهی نیندازم. دوست نداشتم پیش نریمان این اتفاق بیفتد. حالا خدا می دانست تا چند وقت دست مایه شوخی هایش می شوم. هنوزم که هنوزه قضیه محسنی را فراموش نکرده است.
مهشید نوشیدنی و کیک هرکس را مقابلش قرار میدهد و مجبورم می کند تا تکه ای در دهانم بگذارم تا قندم بالا بیاید و رنگ و رویم بازگردد.
-بابا دعوا شدی؟
-نه بابایی.... چیزی نبود دخترم... دهنتو باز کن...
حتی رزا هم فهمیده بود چه اتفاقی افتاده. هنوز هم تمام صورت محمد ملتهب بود و رگ پیشانی اش پر قدرت می کوبید اما پدرانه هایش را یادش نمی رفت و با آرامش سعی می کرد نگرانی را از او دور کند.
و من در هر لحظه به شکل وسواس گونه ای رفتار هایش را زیر ذره بین می گذاشتم تا مطمئن شوم که اشتباه نکرده ام. تا همین لحظه هم پشیمانم نکرده و همینم برایم کافی ست.
اما آنقدر از دستش حرص داشتم که دلم می خواست تا جان در بدن داشتم مشت به سینه اش بکوبم تا برایش درس عبرتی شود و خودش را در هر مسئله ای دخالت ندهد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
اشاره اش به جیک تو جیک بودن های دائمی اش با مهشید است و مهشید در کمال حیرت من گونه هایش سرخ می شوند.
رزا با چشمانی گرد شده دستش را در دهانش فرو برده و محمد در همین حالش هم خم می شود و رزا را از آغوش نریمان می گیرد و دستش را از دهانش بیرون می کشد.
دور همان میزی که سینی را روی آن قرار داده بودم می نشینیم و مهشید دم گوشم پچ می زند:
-حالت خوبه؟ چیشدش آخه؟ کسی مزاحمت شد؟
-آره اما چیزی نبود... نمی دونم... میگم بریم خونه؟
-نه بابا... بچه ای... زشته حالا می گن قهر کردن. بشین سرجات. این بچه یه شب داره خوش می گذرونه.
دوست نداشتم اینجا بمانم. هم ترسیده بودم هم احساس می کردم شبمان دیگر خراب شده بود.
محمد را مقصر صد در صد می بینم اما می دانم پیش خودشان می گویند که اگر از آن ها جدا نمی شدم این اتفاق هم نمی افتاد.
ترجیح می دهم سکوت کنم و به محمد نگاهی نیندازم. دوست نداشتم پیش نریمان این اتفاق بیفتد. حالا خدا می دانست تا چند وقت دست مایه شوخی هایش می شوم. هنوزم که هنوزه قضیه محسنی را فراموش نکرده است.
مهشید نوشیدنی و کیک هرکس را مقابلش قرار میدهد و مجبورم می کند تا تکه ای در دهانم بگذارم تا قندم بالا بیاید و رنگ و رویم بازگردد.
-بابا دعوا شدی؟
-نه بابایی.... چیزی نبود دخترم... دهنتو باز کن...
حتی رزا هم فهمیده بود چه اتفاقی افتاده. هنوز هم تمام صورت محمد ملتهب بود و رگ پیشانی اش پر قدرت می کوبید اما پدرانه هایش را یادش نمی رفت و با آرامش سعی می کرد نگرانی را از او دور کند.
و من در هر لحظه به شکل وسواس گونه ای رفتار هایش را زیر ذره بین می گذاشتم تا مطمئن شوم که اشتباه نکرده ام. تا همین لحظه هم پشیمانم نکرده و همینم برایم کافی ست.
اما آنقدر از دستش حرص داشتم که دلم می خواست تا جان در بدن داشتم مشت به سینه اش بکوبم تا برایش درس عبرتی شود و خودش را در هر مسئله ای دخالت ندهد.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪