کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.2K videos
95 files
43.5K links
Download Telegram
#پارت۲۱۸


چرا توقع داشت که شهرزاد داد و بیداد راه بیندازد و و او را به سلابه بکشد؟

چرا فکر می کرد که قرار است به او بگوید که دیگر حق ندارد به دنبال رزا بیاید؟

اصلا هیچوقت او را شناخته بود؟ هیچوقت غیر از زیبایی چهره و جذابیت های ظاهری اش جذب چیز های دیگری درون او شده بود؟ چرا هیچ چیز خاطرش نمانده؟ انگار اصلا او را نمی شناسد!

به این شکل او را نمی شناسد اما چرا حتی تلاش هم نکرده بود؟

-من درک می کنم که این شرایط برای تو جدیده و نا آشناست. اگر همچین اتفاقی دوباره افتاد هرچیزی رو که از نظر خودت به عنوان یه پدر درسته بهش توضیح بده. این اتفاقا طبیعیه فقط هول نشو و با تدبیر موقعیت رو اداره کن.

شهرزاد نگاهش می کند و وقتی همچنان واکنشی از سمت او نمی بیند ادامه می دهد:

-منم هستم اگر کمک خواستی... من مطمئنم که به زودی عادت می کنی و برات راحت تر می شه.

محمد خشک شده در جایش مانده و شهرزاد با جدیتی بی مثال و آرامشی عجیب تک به تک جملاتش را بیان می کرد و توضیح می داد.

همیشه وقتی موضوع بحث رزا باشد همین گونه با حوصله مجادله می کند. با تدبیر و قاطع.

نگاه خیره محمد روی صورتش معذبش می کند. نا خودآگاه دست هایش در هم پیچ می خورد. نمی داند که در فکرش چه می گذرد اما دیگر منتظر حرفی از جانب محمد نمی ماند.

-فکر می کنم بهتره بری...

اصلا حس می کند محمد حرف هایش را نشنیده است. انقدر که بی حرکت و بی حس در جایش مانده است.

محمد یک دستش را درون جیبش برده و این بار قدرت چشم گرفتن از این زن برایش ممکن نباشد. جاذبه قوی نگاهش را روی او میخ نگه داشت و اجازه حرکت نمی دهد...

-حق با رزاست...!

رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪