کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.83K subscribers
23.1K photos
28.9K videos
95 files
43.2K links
Download Telegram
#پارت۲۱۵
#

ابروهای شهرزاد بالا می روند. شوکه نگاهش به محمد برمیگردد و محمد حس می کند که روح از تنش رفت.

-منظورت چیه؟ یعنی چی مامان؟

نگاه متعجبش بین محمد و رزا می گردد و محمد سرش روی تنش سنگینی می کند.

-بدم (بگم) چی دُفت؟

پچ پچ کرد. انگار نمی خواست محمد بشنود. اما شهرزاد تاکید کرده بود که همیشه اینجور مسائل را با او در میان بگذارد.

-بابایی من منظورم اون نبودش دخترم... شهرزاد من چیزی نگفتم به ولله... رزا؟ بگو چی گفتم بابا...؟

قلبش بی امان می کوبد. ترسیده است. نکند که شهرزاد بد برداشت کند. با رنگ و رویی پریده، هول ترسیده و گفت و رزا انگار تنش فضا را می فهمد که لب بر می چیند.

شهرزاد ترس و اضطرابش را از نگاهش می خواند. دستان رزا را در دستش می گیرد و آرام نوازشش می کند و سعی می کند و با مهربان ترین لحنی که از خود سراغ دارد از او بپرسد.

-مامانم؟ نترس دخترم... بابا هرکسی نیست خب؟ اون پدر توئه... می تونی راجع به هرچیزی باهاش صحبت کنی باشه دخترم؟

می دانست که قطعا چیزی این وسط درست نیست. محمد حرفی را درست بیان نکرده یا رزا اشتباه برداشت کرده است.

-بابا دست گذاشت به جی جی هاش دفت باید اینجات گشن باشه.

شهرزاد به آنی متوجه منظور محمد میشود و محمد انگار که هنوز هم خود را در معرض اتهام می بیند و توضیح می دهد:

-منظورم به دلت بود قربونت برم...

مردد دستش را روی شکمش می گذارد و چشمانش را بین محمد و شهرزاد می گرداند و لب می زند:

-دل که اینجاسته....

محمد نفس عمیقی می گیرد و دستش را روی صورتش می گذارد. این وضعیت بی نهایت برایش غریب است.

شهرزاد لبخند پر مهری روی لبهایش می نشیند و قربان صدقه اش می رود. کف دست رزا را روی سینه ی خود قرار می دهد و فشار می دهد. آرام و مهربان لب می زند:

-قلب مامانو حس می کنی اینجا؟


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪