کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۲٠۹

طعنه می زد...! شهرزاد خوش رو و بذله گوی آن سال ها را کجا فرستاده بود؟

چطور شد آن لحن پرمحبت شیفته به این لحن خشک و سرد تبدیل شده بود؟ چرا آن موقع نفهمیده بود؟

-طعنه نزن...! مردم برن به درک... من برام مهم نیست مردم چی میگن!

-و چون تو برات مهم نیست منم نباید برام مهم باشه؟ در اصل اینطور بگیم که من نباید نگران آبروم باشم این وسط درسته؟

تاب نگاه کردن و خیره ماندن در چشمانش را ندارد. شهرزاد نامهربان شده ... اما افکاری خوره وار به مغزش هجوم می آورند. سرش پایین می اندازد و دستی به ریش هایش می کشد. کلافه می گوید:

-کسی حرفی زده؟

شهرزاد انگار برای لحظه ای گاردش می افتد. محمد هنوز هم آن رفتار حمایت وارانه را نسبت به زن ها داشت. این ریا نبود. رل بازی نمی کرد.

پس چطور شد که رهایش کرد؟ بدون هیچ حرفی؟ آن محمد را باور می کرد یا این محمد را؟

-کسی چیزی نگفته. بگه هم من بلدم از خودم دفاع کنم. نیازی به حمایت هیچکس ندارم. به خاطر رزا اینجایی؟

دندان به هم می ساید. خیالش راحت نمی شود. نکند رفت آمد های مداومش برای آن ها مشکلی ایجاد کرده باشد؟

نکند که باعث شده تا حرف و حدیث و مزاحمتی از سوی همسایه هایشان برایشان ایجاد شود؟

مغزش دود می کند!

-میشه بیای بریم جایی با هم صحبت کنیم؟

-نه...! گفته بودم هرچیزی که هست بذارش برای فردا! الانم ساعت نه شبه دیر وقته. رزا منتظرمه.

قاطع "نه" گفته بود. انقدر قاطع که جای بحثی نباشد.

مشتش را محکم می کند تا حرف نابجایی نزند. سوال نابجایی نپرسد.

به او چه که تا الان با صدرا بوده یا نه... به او چه که رابطه ی بین آن ها و ملاقتشان بیرون از محیط کار مربوط به کار بوده یا نه!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪