#پارت۱۸۸
-محمد نمی خوام گولت بزنم... بدجور خراب کردی. همه به کنار صفایی و دخترشم هستن. دختر صفایی رو می خوای چکار کنی حالا؟
پوفی می کشد و این یک قلم را در این آشفته بازار کم داشت!
-معلومه... حقیقت رو بهش می گم. مسلما درک می کنه و حاضر نمی شه با یه مردی که بچه داره زندگیشو شروع کنه. الان من شرایطم فرق کرده و الویت هام تغییر کرده. می خوام تمام زندگیمو به پای دخترم بریزم و روزای از دست رفته ام رو جبران کنم. نمی تونم زندگی یه نفر دیگه رو هم خراب کنم.
به سمتش که برمی گردد لبخند عمیق و نگاه معنا دارش برایش غریب می آید. متعجب منتظر می ماند و نریمان با حفظ لبخند می گوید:
-دخترم شنیدن از زبون تو اونم با این عشقی که سر زبونت میاد و با برقی که تو چشمات میفته برام تازگی داره. دوست دارم دخترتو زودتر ببینم محمد امین.
وسط آن همه خشم و حرص و سردرگمی هایش یک اشاره ی کوچک به رزا کافیست تا لبخند روی صورتش پهن شود.
-اگر به تو رفته باشه که فکر نکنم بشه بهش نزدیک شد!
-چهره اش به من رفته اما فکر می کنم اخلاقش به مامانش رفته باشه...
نریمان با خنده سرش به عقب پرت می شود وبعد میان خنده هایش می گوید:
-اوه اوه... خدا خانوم ایزدی رو به سر کافر نیاره! محسنی مادر مرده رو که یه جوری فاتحه شو خوند جرات نمی کنه از جلو شرکت رد نمیشه! حالا فکر کن دوتا باشن! کافر نبینه!
چشم غره ای به او می رود و اخم در هم می کشد حتی اشاره به آن مردک لومپن خونش را جوش می آورد.
قدری با او صحبت می کند و هرچند نریمان کمک زیادی به او نکرد اما با شوخی هایش حالش را بهتر کرد.
صحبت کردن از مشکلاتش باعث شد تا بتواند به افکار درهمش سامانی ببخشد و بداند اولین قدم و مهم ترین آن صحبت با خانواده اش است.
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
-محمد نمی خوام گولت بزنم... بدجور خراب کردی. همه به کنار صفایی و دخترشم هستن. دختر صفایی رو می خوای چکار کنی حالا؟
پوفی می کشد و این یک قلم را در این آشفته بازار کم داشت!
-معلومه... حقیقت رو بهش می گم. مسلما درک می کنه و حاضر نمی شه با یه مردی که بچه داره زندگیشو شروع کنه. الان من شرایطم فرق کرده و الویت هام تغییر کرده. می خوام تمام زندگیمو به پای دخترم بریزم و روزای از دست رفته ام رو جبران کنم. نمی تونم زندگی یه نفر دیگه رو هم خراب کنم.
به سمتش که برمی گردد لبخند عمیق و نگاه معنا دارش برایش غریب می آید. متعجب منتظر می ماند و نریمان با حفظ لبخند می گوید:
-دخترم شنیدن از زبون تو اونم با این عشقی که سر زبونت میاد و با برقی که تو چشمات میفته برام تازگی داره. دوست دارم دخترتو زودتر ببینم محمد امین.
وسط آن همه خشم و حرص و سردرگمی هایش یک اشاره ی کوچک به رزا کافیست تا لبخند روی صورتش پهن شود.
-اگر به تو رفته باشه که فکر نکنم بشه بهش نزدیک شد!
-چهره اش به من رفته اما فکر می کنم اخلاقش به مامانش رفته باشه...
نریمان با خنده سرش به عقب پرت می شود وبعد میان خنده هایش می گوید:
-اوه اوه... خدا خانوم ایزدی رو به سر کافر نیاره! محسنی مادر مرده رو که یه جوری فاتحه شو خوند جرات نمی کنه از جلو شرکت رد نمیشه! حالا فکر کن دوتا باشن! کافر نبینه!
چشم غره ای به او می رود و اخم در هم می کشد حتی اشاره به آن مردک لومپن خونش را جوش می آورد.
قدری با او صحبت می کند و هرچند نریمان کمک زیادی به او نکرد اما با شوخی هایش حالش را بهتر کرد.
صحبت کردن از مشکلاتش باعث شد تا بتواند به افکار درهمش سامانی ببخشد و بداند اولین قدم و مهم ترین آن صحبت با خانواده اش است.
***
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪