کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.84K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۱۷۲


-اما من بابامو دوس دالم. بهش میگی بیاد من ببینمش؟

قلبم محکم به سینه ام می کوبد و به سمت مامان که برمی گردم در کمال تعجب چشمانش را غرق در اشک می بینم. این از مادری که در سخت ترین لحظاتمان هم گریه نمی کرد بعید بود.

گوشی را از جیب پشتی جینم بیرون می کشم و تک زنگی به شماره محمد می زنم و وقتی خودش قطع می کند به مهشید اشاره می کنم تا در را باز کند و او از جایش بلند می شود.

دستان فرشته ام را در دست می گیرم. دستانش به سردی دستان من نبود اما نگاهش کمی مضطرب شده و این کمی نگرانم می کند.

دامنش را روی پایش صاف می کنم و چتری هایش را مرتب می کنم. شقیقه اش را به عادت بچگی هایش تا گونه اش نوازش می کنم و امیدوارم این کار مثل همان زمان ها به او آرامش دهد.

قلبم دیوانه وار می کوبد و هنوز مقابل فرشته زانو زده ام که صدای قدم های محکمی از پشت سرم شنیده می شود.

قدم هایی محکم و استوار...
موجی از گرما در خانه می پیچد.
صدایی که می گفتند باشنیدنش هیولاهای پشت پنچره ها، نگاه های تلخ و گزنده، تنهایی و بی کسی، یواش یواش از دنیای دخترها رخت می بندند.
شنیده بودم پدر که می گفتند همین است. گفته اند برای دختران، قشنگترین آواز عاشقانه صدای قدم هایش است که با قلبی مشعوف و عاشق به سمتت برمی دارد.

خوش به حال دخترکم! نه... خوشبحالش نه! خوشحالم برای دخترکم!

پدر فرشته از راه دوری آمده بود. دیر آمد اما بالاخره آمده بود، تا دست هایش را بگیرد و هرگز ول نکند!

قطره اشکم را پاک می کنم و رزا به گمانم صدای قدم ها را شنیده بود که جلوی در قطع شده بود. چون من سد نگاهش بودم تلاش می کند تا از جایش برخیزد.

از جا بلند می شوم و کمکش می کنم تا بایستد طوری که روی پای آسیب دیده اش فشار نیاید.


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪