کدبانوی ایرانی🌻🌼😍
1.85K subscribers
23.1K photos
29.3K videos
95 files
43.6K links
Download Telegram
#پارت۱۷۴
#

مچش را نوازش می کند و صدای هق هق های خفه ی مهشید هیچ کمکی به این حالی که داشتم نمی کند!

حسرت سینه ام را می شکافد! رزا با تعجب و کمی خجالت تلاش می کند تا آرامش کند:

-دلدم نگرفت خوبم! اومدی پیشم بمونی؟ یا بازم باید بِلی(بری)؟

دخترکم... دخترک معصومم... مثل خودم ترس از ترک شدن داشت! بمیرم برای دلش...

محمد مات می ماند و بعد دستش را با احتیاط جلو می آورد و وقتی واکنش بدی از جانب رزا نمی بیند و دست رزا را می گیرد و بوسه ای میزند و عمیق نفس می کشد...

-اومدم که همیشه پیشت باشم. دیگه هیچوقت هیچوقت نمیرم. بهت قول میدم! می بخشی بابا رو؟

دل کوچکش آنقدر پر از مهر بود که به همین جملات ساده احتیاج داشت تا گل از گلش بشکفد و به یکباره دستش از دستم کشیده می شود و با تمام توانش دستانش را دور گردن محمد می پیچد و سرش را در گردنش می برد.

محمد هنوز آن قدر شوکه است که با بهت نگاهش به من می افتد و من دستم را روی دهانم گذاشته ام تا از لرزش لب هایم جلوگیری کنم با نگاه می گویم که باور کن این لحظه را...

این ریشه ای که در دلت جوانه زد مهر فرزند بود که در ثانیه ای در آغوشت کشید پر قدرت تر از هرچیزی به دور قلبت پیچید و بعد با اولین ضربان در تمام بدنت پخش شد.

می گویم باورکردنی نیست اما حقیقت دارد!
ببین زانو زده ای، ببین قلبت با چه شوری می زند؟
این ها همه از حسی است که با لمس پاره ای از جانت در رگ هایت جریان گرفت!

می گویم حالت را می فهمم... من این انفجار درونی را درک می کنم. می گویم که بپذیر این دگرگونی را... در آغوشش بکش!

چشمانش بسته می شوند و اشک از چهار گوشه ی چشمش سرازیر کی شود. دستانش دور فرشته محکم می شوند و صدای ارام رزا در گوشش را می شنوم وقتی می گوید:

-خیلی منتظلم گذاشتی فکر کردم دیگه نمیای!


رسانه تبلیغی ما باشید🎀

به کدبانوها فوروارد کن 😊

لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join

@kadbanoiranii


https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG

کپی برداری  وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی  کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
  حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.

آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪