#پارت۱۶۶
#
از پشت میز بلند شدیم و به پذیرایی رفتیم.
کنار رزا روی کاناپه ی راحتی نشستم و مامان و مهشید هم مقابلمان نشستند.
کارتون دختر جسور روی صفحه ی تلویزیون پخش می شد و رزا شیفته ی این دختر و جسارت هایش بود. بیشتر از ده بار کارتونش را دیده بود.
نزدیک تر شدم که بلافاصله به سمتم برگشت و دستان کوچکش را روی دستی که بی اختیارم مشت شده بود گذاشت.
مشتم باز شد و لبخندش هزار باره قلبم را روشن کرد! دوباره به سمت تلویزیون برگشت اما دستم را رها نکرد. برای این توجه هرچند کوچکش مردم.
می دانست چقدر محتاجش بودم که بدون آنکه به زبان بیاورم توجه و مهر خرجم می کرد؟
تا می خوام زبان باز کنم تا صدایش کنم گوشی موبایل فکستنی ام تک زنگی خورد و ندیده هم می دانستم که پیام از طرف چه کسی خواهد بود.
گوشی را به دست گرفتم و پیامش را خواندم.
«من رسیدم. میشه قبلش بیای پایین؟»
متعجب به پیامش خیره شدم. قرار این بود که من رزا را آماده کنم و به او زنگ بزنم تا بیاید نه اینکه من پیش او بروم. حتما موضوعی پیش آمده. بی جهت مضطرب می شوم.
از جایم بلند می شوم و مانتو و شالی برمی دارم و به مامان و مهشید اطلاع می دهم که چه شده و کجا می روم.
در را که باز می کنم نگاه می چرخانم و او را تکیه زده به اتومبیلش چند خانه پایین تر می بینم. به سمتش می روم و یک قدم مانده به او برسم که به حرف می آید:
-بهش گفتی؟ صحبت کردین؟
-سلام نه هنوز... منتظر بودم اومدنت قطعی بشه بعدش بگم... همه چیز آمادست.
-ببخشید سلام!
کلاف گفت و بعد همینطور در سکوت نگاهم می کند. سر پایین می اندازد و آرام نفسی می گیرد و زیر لب می گوید:
-من به حرفی که زدم عمل می کنم. قرار نیست پا پس بکشم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪
#
از پشت میز بلند شدیم و به پذیرایی رفتیم.
کنار رزا روی کاناپه ی راحتی نشستم و مامان و مهشید هم مقابلمان نشستند.
کارتون دختر جسور روی صفحه ی تلویزیون پخش می شد و رزا شیفته ی این دختر و جسارت هایش بود. بیشتر از ده بار کارتونش را دیده بود.
نزدیک تر شدم که بلافاصله به سمتم برگشت و دستان کوچکش را روی دستی که بی اختیارم مشت شده بود گذاشت.
مشتم باز شد و لبخندش هزار باره قلبم را روشن کرد! دوباره به سمت تلویزیون برگشت اما دستم را رها نکرد. برای این توجه هرچند کوچکش مردم.
می دانست چقدر محتاجش بودم که بدون آنکه به زبان بیاورم توجه و مهر خرجم می کرد؟
تا می خوام زبان باز کنم تا صدایش کنم گوشی موبایل فکستنی ام تک زنگی خورد و ندیده هم می دانستم که پیام از طرف چه کسی خواهد بود.
گوشی را به دست گرفتم و پیامش را خواندم.
«من رسیدم. میشه قبلش بیای پایین؟»
متعجب به پیامش خیره شدم. قرار این بود که من رزا را آماده کنم و به او زنگ بزنم تا بیاید نه اینکه من پیش او بروم. حتما موضوعی پیش آمده. بی جهت مضطرب می شوم.
از جایم بلند می شوم و مانتو و شالی برمی دارم و به مامان و مهشید اطلاع می دهم که چه شده و کجا می روم.
در را که باز می کنم نگاه می چرخانم و او را تکیه زده به اتومبیلش چند خانه پایین تر می بینم. به سمتش می روم و یک قدم مانده به او برسم که به حرف می آید:
-بهش گفتی؟ صحبت کردین؟
-سلام نه هنوز... منتظر بودم اومدنت قطعی بشه بعدش بگم... همه چیز آمادست.
-ببخشید سلام!
کلاف گفت و بعد همینطور در سکوت نگاهم می کند. سر پایین می اندازد و آرام نفسی می گیرد و زیر لب می گوید:
-من به حرفی که زدم عمل می کنم. قرار نیست پا پس بکشم.
رسانه تبلیغی ما باشید🎀
به کدبانوها فوروارد کن 😊
لینک کانال کدبانوی ایرانی👇👇👇👇join
@kadbanoiranii
https://t.me/joinchat/PtXP1V1qM292eneG
کپی برداری وفرستادن رمان ها و دستورات وفیلمهای آموزشی کانال بدون لینک واسم کانال
@kadbanoiranii
حرام است و حق الناس به حساب میاد.لطفا رعایت کنید.
آموزش بهترین رسپیهای امتحان شده قنادی و آشپزی از اساتید برتر💪